چهارشنبه دوم تیر ۱۳۹۵

أعوذُ بِالله مِن نَفسی...

سلام و ادب

با توجه به تعطیلی این صفحه دوستان جهت استفاده از دلنوشته های حقیر

میتوانند به آدرس های زیر سری بزنند.

 

در تلگرام با شناسه ی khaksari_alireza@ درخدمتم...

 

و همچنین در اینستاگرام با شناسه ی   alireza_khaksari@ مشتاق دیدارتان هستم .

 

محتاج دعای سحرتانم

یاحق

نوشته شده توسط سائل در 14:14 |  لینک ثابت   • 

چهارشنبه بیستم اسفند ۱۳۹۳

به بهانه ی آغاز فاطمیه

 

پهلوگرفته

 

كشتي پهلو گرفته ! دست بر پهلو نگیر

جان زینب در میان خانه از من رو نگیر

من شریک لحظه لحظه هات هستم ، نیستم ؟

من که هستم با غم و درد و مصیبت خو نگیر

من خودم فکری براي موی زینب می کنم

تو فقط آرام باش و دست بر بازو نگیر

خواهشی دارم از این پس پیش پایم پا نشو

پیش چشم من کمک از کاسه ی زانو نگیر

اینقدر وقت وضوی خود دلم را خون نکن

پیش چشم دخترت خون لخته از گیسو نگیر

من شدم خانه نشین پس کار خانه با علی ست

دسته ی دستاس را از دستم ای بانو نگیر

طفل عطشانم به ظرف آبت عادت کرده است

خانمم! این دلخوشی را از نگاه او نگیر

میروی و عطر و بوی گلشنم را می بری

این طراوت را ز خانه ای گل خوشبو نگیر

 

 

نوشته شده توسط سائل در 14:4 |  لینک ثابت   • 

دوشنبه سیزدهم بهمن ۱۳۹۳

به بهانه ی 22 بهمن

دردنامه

 

همیشه حس تغزل به نفع شاعر نیست

همیشه این قلم شاعرانه قادر نیست 

همیشه دفتر من حاوی مخمس نیست

غم نهفته به اشعار من مشخص نیست

پس از مرور غم و غصه های تکراری

سروده ام به هوایت ولیکن اجباری

برای  بهمن خونین چکامه ای دارم

میان مثنوی ام درد نامه ای دارم

زمانه بر سر جنگ است یا حبیب الله

دلم برای تو تنگ است یا حبیب الله

بیا ببین جریان های اختلافی را

بیا ببین اثر ندبه های "کافی" را(1)

بیا ببین که مسلمان کشی به راه افتاد

برادری که به دستان ما به چاه افتاد

بیا بیا به تماشا هوای سازش را

ببین تعرض تلخ پس از نوازش را

یزید معرکه بر رخ نقاب می گیرد 

مقدسانه وضو از شراب می گیرد

بیا که بیعت با اجنبی حلال شده ست

بیا که خون شهید تو پایمال شده ست 

بیا که بشنوی آقا نه غزه ، لبنان را

و بنگری سر و جانم فدای ایران را

چه سایه ها ز سر ما یکی یکی کم شد

نبوده ای که ببینی چه با " مقدم " شد (2)

دوباره نام شهیدی به کوی و برزن هم 

خبر شدی که شبی "احمدی روشن" هم (3)

بر این لوای بنی صدرمان رجایی نیست

به جز سرای شهادت دگر سرایی نیست

کنار سفره ی ما عمروعاص را دیدی

میان حلقه ی فتنه خواص را دیدی

بیا بگو که هماره بصیر باید بود

کنار رهبر خود سر به زیر باید بود

بیا دوباره بخوان کل یوم ٍعاشورا

بیا دوباره بخوان کل ارض ِ کرببلا

بگو که فصل جدید و بهار بیداری ست

میان غزه و سوریه کربلا جاری ست

بیا بگو که علی زمانه ام تنهاست

بگو امیر خوارج شرور و بی پرواست

بگو که راه تعامل ز ابتکار عدوست

بگو که رهبر فرزانه استخوان به گلوست

بیا دوباره بگو از بصیرت عمّار

بیا دوباره بخوان أین میثم تمّار

بیا بگو که امان نامه شرّ خنّاس است

خوشا به حال هر آنکه ز نسل عباس است 

همین که بعد تو دارم ولی خدا را شکر

شدم ملازم " سید علی " خدارا شکر

گذشته اب جفا دیگر از سرم سید

ز این گلایه ی هر ساله بگذرم سید 

دلم هوای تو کرده هوای چشمانت

هوای مرثیه و شانه های لرزانت

دلم هوای جماران دیگری کرده

هوای روضه ی گودال " کوثری" کرده (4)

 

 

 

(1) شهید بزرگوار شیخ احمد کافی

(2) دکتر حسن تهرانی مقدم از شهدای هسته ای 

(3) مصطفی احمدی روشن از شهدای هسته ای

(4) مرحوم کوثری روضه خوان حضرت امام در  جماران

 

 

نوشته شده توسط سائل در 11:33 |  لینک ثابت   • 

دوشنبه بیست و چهارم آذر ۱۳۹۳

سَیِّدَنَاالغَریب

 

سه غزال پیوسته پیشکش غریب مدینه

 

گنبد ندارد

نام و نشانی بر روی مرقد ندارد

ای گریه کن ها!

سنگ مزار و پرچم گنبد ندارد

حتی حیاطی

مانند صحن جامع مشهد ندارد

آقا کریم است

آن قدر میبخشد به ما که حد ندارد

درهم خریده

اصلا برای او که خوب و بد ندارد

دریای جود است

الطاف جاری اش که جذر و مد ندارد

آسوده خاطر

رو کن به درگاهش که دست رد ندارد

اصلا دل خوش

از آن که طعنه بر غرورش زد ندارد

 

****

 

مادر ندارد

آقا " غریب است و کسی بر سر ندارد "

خیلی عجیب است

حتی میان خانه اش یاور ندارد

گویا برایش

از جعده بهتر شهر پیغمبر ندارد

سردار تنهاست

در معرکه ها مالک اشتر ندارد

غصه همین جاست

آن قدر ها هم بین ما نوکر ندارد

افتاده از پا

از خود نمی پرسی چرا بستر ندارد!!؟

خبره ی روضه !

سربسته گویم خانه ی او در ندارد

در سینه ی خود

جز داغ زهرا و غم حیدر ندارد

 

****

 

...از آشنا خورد

از بی بصیرت های بی شرم و حیا خورد

سبّ علی را

در خطبه هایشان شنید و غصه ها خورد

با خاطراتش 

هرشب خودش را در میان روضه ها خورد 

لرزید پشتش

سیلی سختی بر رخ ریحانه تا خورد

در خانه افتاد

تا از شریک زندگی اش پشت پا خورد

زهر ستم نه

او مرهم یک عمر درد و غصه را خورد

لایوم گفت و ...

پاشید از هم شعرم و قافیه وا خورد

کرببلا هم

با بد دهانی به غرور عمه برخورد

چکمه رسید و

گاهی به لب گاهی به پر گاهی به سر خورد

سر نیزه ای هم

آمد و روی زخم مکشوف کمر خورد

از جمع اصحاب

تیغ و سنان و تیر و نیزه بیشتر خورد

 

نوشته شده توسط سائل در 13:12 |  لینک ثابت   • 

سه شنبه بیست و هفتم آبان ۱۳۹۳

به رسم ادب...

 

زخمی سال شصت و یک

 

۳۰سال و اندی میشود درتاب و در تب

۳۰سال و اندی میشود میسوزی هرشب

۳۰سال و اندی میشود می باری آقا

پای غزل مرثیه های عمه زینب

 

آهت دلیل بغض دل های تپنده ست

گفتی مرو بابا ، سنان تیغش برنده ست

چه گریه بازاری شده در خانه ی تو

کافی ست آقا روضه هایتان کشنده ست

 

بهتر نبيني گوشواره بين گوشي

بهتر همان كه تا ابد آبي ننوشي

اين ضجه آخر كار دستت ميدهد پس

بهتر همان كه پيرهن ديگر نپوشي

 

زل ميزني گاهي بسوي گاهواره

گاهي بسوي مشك آبي پاره پاره

بر سر مي اندازي عبا و آه از نو...

دق ميدهد آخر تو را يك شيرخواره

 

 بعد از قضایای ته گودال آقا

يادت مي آيد غارت اموال آقا

وقتي كه ياد عصر عاشورا مي افتي

حق داري آخر ميروي از حال آقا

 

لبخند شمر بی حیا یادت نرفته

سرهای روی نیزه ها یادت نرفته

شاید که از خاطر بری کرببلا را

اما دم دروازه را یادت نرفته

 

هرشب ز چشمان کبود لاله گفتی

از ارث آن بانوی هجده ساله گفتی

از آن شب بارانی کنج خرابه

از دردسرهای زن غساله گفتی

 

زخمی سال شصت و یک ! شيخ البكايي

با تک تک مرثیه هایم آشنایی

اي يادگار روز عاشورا همين بس

هفتاد و چندمین شهید کربلایی

 

نوشته شده توسط سائل در 13:33 |  لینک ثابت   • 

سه شنبه بیست و هفتم آبان ۱۳۹۳

آجرک الله یا صاحب الزمان

 

سجاد خانواده

 

هر صبح و ظهر و شام و سحر ضجه میزنی

همراه اشک و سوز جگر ضجه میزنی

سجاد خانواده ای و وقت نافله

بر آخرین نماز پدر ضجه میزنی

از داغ آن سفر که تورا پیر کرده است

وقتی که میروی به سفر ضجه میزنی

حق داری ای امام جوانم به دیدن

شمشیر و تیغ وتیر و تبر ضجه میزنی

بر پاره پاره پیکر پیغمبر حسین

بر گریه پای نعش پسر ضجه میزنی

بادیدن شریعه اگر آه میکشی 

با دیدن عمود و سپر ضجه میزنی

لالاییِ ...ربابه امانت بریده است

حق میدهم ز تیر سه پر ضجه میزنی

"وقت غروب..." ، "عمه..." ، "علیکن بالفرار..."

با "آتش" و "خیام" و "خطر" ضجه میزنی

در کربلا چه دیده ای آخر که روضه خوان

تا میرسد به "سینه" و "سر" ضجه میزنی

اینطور که پیش میروی از دست میروی

زخمی قافله چقدر ضجه میزنی ؟؟

نوشته شده توسط سائل در 13:24 |  لینک ثابت   • 

جمعه نهم آبان ۱۳۹۳

العطش العطش

 

چه میفهمی؟؟

 

عمود خیمه فتاد و عمو... چه میفهمی

نگاه  مادر و صد آرزو چه میفهمی

دوباره دل نگرانی خانمی محزون

دوباره هلهله های عدو چه میفهمی

نماز دیگری و استغاثه ای دیگر

تیممی که به جای وضو... چه میفهمی

برای جرعه ی آبی به آب و آتش زد

ز اشک هاجر در جست و جو چه میفهمی

حسین فاطمه حجت تمامی اش را کرد

ولی تو از دل پر درد او چه میفهمی

اگر کسی به اشارات تو محل ندهد

و یا که در وسط گفتگو... چه میفهمی

کمان و حرمله و تیر مست زهر آلود

نشانه گیری از روبه رو چه میفهمی  

به روی دست پدر بچه دست و پا بزند

سه شعبه گیر کند در گلو چه میفهمی

پس از جسارت و بیرون کشیدن ازدل خاک

سنان رود به گلویی فرو چه میفهمی

 غروب روز دهم در هجوم مرکب ها

مرتبا بشود پشت و رو چه میفهمی

حسین فاطمه شرمنده ی عیالش شد

ز درد حیثیت و آبرو چه میفهمی

شنیده ای تو فقط ، مادرش ولی دیده

بیا برای ربابه بگو چه میفهمی

 

 

نوشته شده توسط سائل در 13:18 |  لینک ثابت   • 

پنجشنبه یکم آبان ۱۳۹۳

یا ریحانة الحسین (ع)

 

غزل اول

 

از خرابه می رسد آوای دختر بچه ای

میکشد آخر مرا غم های دختر بچه ای

در میان غصه ها یک روز خوش بر خود ندید

پر شد از درد وبلا دنیای دختر بچه ای

با یقین میگفت بابایم میاید از سفر

عالمی در حیرت از رویای دختر بچه ای

من نفهمیدم چرا شد همچو دندانش سپید

گیسوان مشکی زیبای دختر بچه ای

هرچه من با خود دو دوتا میکنم انصاف نیست

بشکند یک مرد جنگی پای دختر بچه ای

زیر دست شوم بی ناموس ها از دست رفت

صورت زیباتر از زیبای دختر بچه ای

با اشاره بعد از این با عمه میگوید سخن

در نمی آید صدا از نای دختر بچه ای

گیرم آغوش پدر هم سلب شد دیگر چرا

گوشه ی ویرانه ای شد جای دختر بچه ای

بگذرم از روضه ها این خط آخر کافی است

میرسد در یک طبق بابای دختر بچه ای

 

*****

 

غزل دوم

 

 

"یتیمی درد بی درمان..." نخوانید

"یتیمی خواری دوران..." نخوانید

" الهی طفل بی بابا نباشد"

کنار دختری گریان نخوانید

دوباره گریه اش میگیرد امشب

بیایید از غم هجران نخوانید

شب سوم شب خانم رقیه ست

به غیر از روضه ی ایشان نخوانید

تقاضا میکنم سربسته باشد

ز نامردی نامردان نخوانید

" رقیه جان " فقط مخصوص باباست

دگر او را به این عنوان نخوانید

زمین خورد از بلندی را بگویید

ولی از تاول سوزان نخوانید

خبر داریم پهلویش شکسته

مقاتل را برایمان نخوانید

اگر از روسری پاره گفتید

محبت کرده بیش از آن نخوانید

نگویید از سر بر روی نیزه

از آن زخم لب و دندان نخوانید

تنش پامال چکمه گشت اما

از آن غساله ی حیران نخوانید

بیایید امشبی را روضه خوان ها

" یتیمی درد بی درمان..." نخوانید

 

 

نوشته شده توسط سائل در 13:10 |  لینک ثابت   • 

پنجشنبه یکم آبان ۱۳۹۳

به هوای حرم

 

 

اَعُوذُ بِالله مِنَ الکَربِ وَ البَلاءِ

 

 

کاف و ها و یا و عین و صاد یعنی کربلا

پایتخت دل حسین آباد یعنی کربلا

پابرهنه میروم سوی حریم پاک یار

در حقیقت محور " بالواد..." یعنی کربلا

از تولد با خودم همراه دارم تا به حال

تربتی که کار دستم داد یعنی کربلا

امر به معروفِ بعد نهی از منکر:حسین

مبدا پیدایش ارشاد یعنی کربلا

تا که میپرسم مراد از معدن الاسرار چیست

پاسخم را میدهم استاد یعنی کربلا

حکم یک دارالشفا دارد برای عاشقان

دردمندان! مرکز امداد یعنی کربلا

مهر تنها مهر سوق الزینبیه -پشت تل-

گریه بازار همه عباد یعنی کربلا

یک سفر رفتم و بعد از آن گرفتارش شدم

صید یعنی قلب من صیاد یعنی کربلا

حسرت دارالجنون را میخورم با خون دل

آری آری عشق مادرزاد یعنی کربلا

سینه زن ها بر رضا هم عرض حاجت میکنند

هر گره بر پنجره فولاد یعنی کربلا

نینوایی میشوم با یک نوای یا حسین

روضه آن هم کنج گوهرشاد یعنی کربلا

مقتل پر رمز و رازی که ز هفتاد ودو گل

می دهد خاکستری بر باد یعنی کربلا

هر بلایی بر سر آقای من آورده اند

آخرین جولانگه جلاد یعنی کربلا

کار دارد حق تعالی با سنان و حرمله

" إِنَّ رَبِّکَ لَبِاالمِرصاد " یعنی کربلا

سرزمینی که به هر گوشه کنارش مادری

در میان خاک و خون افتاد یعنی کربلا

روضه ام را در دو خط دیگر خلاصه میکنم

دلهره ، آتش                             

                حرم ، فریاد             

                                 یعنی کربلا   

 

نوشته شده توسط سائل در 12:57 |  لینک ثابت   • 

پنجشنبه یکم آبان ۱۳۹۳

نذر مسلم بن عقیل

 

غزل اول

 

زل میزند به دور و برش غصه میخورد

با هر نگاه شعله ورش غصه میخورد

حالا میان این همه نامرد روزگار

دارد برای تاج سرش غصه میخورد

شاید اگر غلط نکنم رسم عاشقی ست

باید که خون شود جگرش غصه میخورد

بر آن چه امده به سرش نه به خاطر

اهل و عیال در سفرش غصه میخورد

گاهی به یاد اشک یتیمان مجتبی

گاهی به یاد گل پسرش غصه میخورد

هر شب به تیر و تیغ و سنان فکر میکند

در هر نوافل سحرش غصه میخورد

در بین سوت و هلهله ها تا که میرسد

یک نعش پاره در نظرش غصه میخورد

این کوفه اشک قافله را در می آورد

بر زینب و دو چشم ترش غصه میخورد

پرتاب سنگ و نی همه تفریح کوفه است

با زخم های بال و پرش غصه میخورد

بالای بام دارالعماره که می رسد

زل میزند به دور و برش غصه میخورد

 

*****

 

غزل دوم

 

آقا نیا آقا نیا سودی ندارد

این التماس نابجا سودی ندارد

ضرب المثل ها غصه ام را ببشتر کرد

آخر پشیمانی چرا سودی ندارد

بهتر که اشکم را نبیند شهر کوفه

تا گریه های بی صدا سودی ندارد

آن مهر و موم کوفیان بی اعتبار است

آن خیل دعوت نامه ها سودی ندارد

اینجا کسی گوشش بدهکار شما نیست

 باب الهدی! اصرار ما سودی ندارد

هر طور دست پر بیایی سمت کوفه

در قحطی کرببلا سودی ندارد

وقتی که منع آب باشی آن همه مشک

ای حضرت خون خدا سودی ندارد

در خاطرت باشد خدا نشناس هستند

حتی قسم در نینوا سودی ندارد

از عاطفه بویی نبرده حرمله...آه

پس صحبت از مهر و وفا سودی ندارد

وقتی علی اصغر تو رفتنی شد

دیگر دم لالالا سودی ندارد

پی میبری آخر که باید دل بکنی

از اکبرت وقتی عبا سودی ندارد

تا اربا اربا کردنت دستور کار است

دیگر زره بر شانه ها سودی ندارد

وقتی بنا باشد که تو عریان بمانی

دیگر برایت بوریا سودی ندارد

رحمی نخواهد شد به ناموست عزیزم

اصلا سفارش بر حیا سودی ندارد

 

 

نوشته شده توسط سائل در 12:38 |  لینک ثابت   • 

پنجشنبه یکم آبان ۱۳۹۳

آجرک الله یا صاحب الزمان

 

شب اول

 

بیا بیا دلمان را تکان بده شب اول

بیا و رزق فراوان مان بده شب اول

همیشه شرط وصال شما طهارت نفس است

برای توبه نمودن زمان بده شب اول

تو را به حرمت این خیمه ها ضمانت مان کن

اگرچه اهل گناهیم امان بده شب اول

محرمی که نباشی به کار شیعه نیاید

به اهل ندبه خودت را نشان بده شب اول

برای اینکه مبادا به روضه کم بگذاریم

به جمع سینه زنانت توان بده شب اول

دو ماه مثل تو باید به گریه انس بگیریم

به ما دو چشمه ی اشک روان بده شب اول

به سر زنان همه پشت سر تو راه می افتیم

بیا و ذکر حسین جان مان بده شب اول 

همیشه بانی خیری ، بیا و این دل مارا 

به دست مادر قامت کمان بده شب اول

تو خط بده که بخوانم ، به بام دارالعماره

سفیر خون خدا را نشان بده شب اول

 

*****

 

شب دوم

 

چه میشود که مرا هم صدا کنی شب دوم

خودت بساط عزا را به پا کنی شب دوم

منی که توبه نمودم ز معصیت شب اول

چه میشود که برایم دعا کنی شب دوم

چگونه ضجه زنم تا دلت به رحم بیاید

کبوتر دل من را هوا کنی شب دوم

به دست و پات می افتم فقط به شوق همینکه

مرا ز بند تعلق رها کنی شب دوم

اگر که من نرسیدم به ظهر روز دهم چه ؟؟

مرا در عشق حسینی فنا کنی شب دوم

حسین و قافله اش هم به غاضریه رسیدند

تو نیز رو به سوی نینوا کنی شب دوم

اگر که یک توک پایی میان روضه بیایی

اگر که حاجت من را روا کنی شب دوم

قسم به حضرت زهرا که یزم ماتم من را

به چشم بهم زدنی کربلا کنی شب دوم

نهیب میزنم حالا همش به خود که مبادا

گره ز روضه ی سربسته وا کنی شب دوم

هنوز چادر دخت علی که بر سر او هست

میان مرثیه خواندن حیا کنی شب دوم

 

*****

 

شب سوم

 

در انتظار تو چشمم پر آب شد شب سوم

نیامدی جگر من کباب شد شب سوم

اگر غلط نکنم هردومان بناست بسوزیم

دلم ز داغ عظیمی مذاب شد شب سوم

خودت بیا و به دادم برس ، ز هر کس و ناکس

غلام حلقه به گوشت جواب شد شب سوم

نگاه مرحمتت آنقدر گره گشا بود ...

که رشته کوه گناهم ثواب شد شب سوم

دوباره در غمت آقا مرا شریک بدانید

دوباره سهم دلم اضطراب شد شب سوم

ز " وای عمتی " تو قیامتی شده بر پا

ز ناله های تو حالم خراب شد شب سوم

نخواستی که بدانم چه آمده سر خانم

چه روضه هاکه فقط در حجاب شد شب سوم

حلال کن پسر فاطمه اگر به حضورت

برای ذکر مصیبت شتاب شد شب سوم

بنا نبود به اینجا دلم روانه شود لیک

دوباره حرف اسیر و طناب شد شب سوم

محرم و صفرش را گره زدم و گریزم

نگاه دختر و تشت شراب شد شب سوم

 

*****

 

شب چهارم

 

به شوق دیدن تو روضه امدم چهارشب

به حکم تو به سر و سینه ام زدم چهارشب

بیا عنان نفس سرکش مرا خودت بگیر

برای ترک معصیت مرددم چهارشب

شبی بیا و با خودت مرا به کربلا ببر 

که بد خمار  دیدن دو گنبدم چهارشب

شمیمی از حرم به خیمه ی عزا می آوری؟

خراب عطر ناب سیب مرقدم چهارشب

دعای خیر کن برای من که بر اقامه ی

عزای جد اطهرت مقیدم چهارشب

بخاطر دو گونه ی کبود و زخم سینه ام

میان خیل عاشقان زبانزدم چهارشب

گرفته خواب را ز چشم من غم عزیزتان

ببین ز فرط گریه در تهجدم چهارشب

به عشق کام تشنه ی تو روزه ام چهار روز

به "تکیه" مست ساعت تعبدم چهارشب

به حق زینب و دو نوجوان پرپرش بیا

به شوق دیدن تو روضه آمدم چهارشب

 

نوشته شده توسط سائل در 12:11 |  لینک ثابت   • 

یکشنبه بیستم بهمن ۱۳۹۲

به بهانه ی 22بهمن


دردنامه


همیشه حس تغزل به نفع شاعر نیست

همیشه این قلم شاعرانه قادر نیست 

همیشه دفتر من حاوی مخمس نیست

غم نهفته به اشعار من مشخص نیست

پس از مرور غم و غصه های تکراری

سروده ام به هوایت ولیکن اجباری

برای قصه ی بهمن چکامه ای دارم

میان مثنوی ام درد نامه ای دارم

زمانه بر سر جنگ است یا حبیب الله

دلم برای تو تنگ است یا حبیب الله

بیا ببین جریان های اختلافی را

بیا ببین اثر ندبه های "کافی" را(1)

بیا ببین که شکستیم اصل وحدت ها

چه ظلم ها که نکردیم میان هییت ها

بیا ببین که مسلمان کشی به راه افتاد

برادری که به دستان ما به چاه افتاد

بیا بیا به تماشا هوای سازش را

ببین تعرض تلخ پس از نوازش را

یزید معرکه بر رخ نقاب می گیرد 

مقدسانه وضو از شراب می گیرد

بیا که بیعت با اجنبی حلال شده ست

بیا که خون شهید تو پایمال شده ست 

بیا که بشنوی حالا نه غزه ، لبنان را

و بنگری سر و جانم فدای ایران را

چه سایه ها ز سر ما یکی یکی کم شد

نبوده ای که ببینی چه با " مقدم " شد (2)

دوباره نام شهیدی به کوی و برزن هم 

خبر شدی که شبی "احمدی روشن" هم (3)

بر این لوای بنی صدرمان رجایی نیست

به جز سرای شهادت دگر سرایی نیست

کنار سفره ی ما عمروعاص را دیدی

میان حلقه ی فتنه خواص را دیدی

بیا بگو که هماره بصیر باید بود

کنار رهبر خود سر به زیر خواهد بود

بیا دوباره بخوان کل یوم ٍعاشورا

بیا دوباره بخوان کل ارض ِ کرببلا

بگو که فصل جدید و بهار بیداری ست

میان غزه و سوریه کربلا جاری ست

بیا بگو که علی زمانه ام تنهاست

بگو امیر خوارج شرور و بی پرواست

بگو که راه تعامل ز ابتکار عدوست

بگو که رهبر فرزانه استخوان به گلوست

بیا دوباره بگو از بصیرت عمّار

بیا دوباره بخوان أین میثم تمّار

بیا بگو که امان نامه شرّ خنّاس است

خوشا به حال هر آنکه ز نسل عباس است 

همین که بعد تو دارم ولی خدا را شکر

شدم ملازم " سید علی " خدارا شکر

گذشته اب جفا دیگر از سرم سید

ز این گلایه ی هر ساله بگذرم سید 

دلم هوای تو کرده هوای چشمانت

هوای مرثیه و شانه های لرزانت

دلم هوای جماران دیگری کرده

هوای روضه ی گودال " کوثری" کرده (4)




(1) شهید بزرگوار شیخ احمد کافی

(2) دکتر حسن تهرانی مقدم از شهدای هسته ای 

(3) مصطفی احمدی روشن از شهدای هسته ای

(4) مرحوم کوثری روضه خوان حضرت امام در  جماران



نوشته شده توسط سائل در 10:54 |  لینک ثابت   • 

سه شنبه پانزدهم بهمن ۱۳۹۲

نذر اقای غریبم ...

 

بچه محل

 

دنیای با حضور تو زیباست واقعا

قطره کنار چشم تو دریاست واقعا

شاعر به عشق روی شما خط خطی کند!

اینجا قلم به شوق تو برپاست واقعا

در بین واژه های سرودم نزول کن 

دفتر بدون نام تو تنهاست واقعا

ای نازنین به یمن قدوم مبارکت

امشب قشنگترین شب یلداست واقعا

تو آمدی ملائکه انگشت بر دهان ...

آری جمال ناز تو زیباست واقعا

تو آمدی حقیقت افسانه ها شوی

مجنون چشم های تو لیلاست واقعا

تو آمدی که عزت و شوکت بیاوری

آری گدای کوی تو آقاست واقعا

 

خوش آمدی جان جهان و جهان جان

خوش آمدی حضرت آقای مهربان

 

شور میان هر غزل شاعرانه تو

زیباترین تغزل در هر ترانه تو

هستی بدون مهر ومحبت که مرده است

عشق بدون چون و چرای زمانه تو

اغراق نیست از همه عالم سرآمدی

یکتا شبیه ذات احد جاودانه تو

شایسته ی مقام شریف ولایتی

ای جانشین خوب خدای یگانه تو

مملو از خدا شده است ، شک نمیکنم

- قائم مقام حضرت حق- کاویانِ تو

دیوانه ی مرام شما تا همیشه من 

ارباب بامروت من در زمانه تو

 

بر مهر وماه وشمس وفلک طعنه میزنی

آقای عالمی و ابالمهدی منی

 

من خاکسار کوی تو ، عبد خدایی ام

بچه محله ی توأم و سامرایی ام

من با نگاه مادرتان محضر شما 

مشغول کارو کسب شریف گدایی ام

تو انتهای جاده ی جود وکرامتی

من - سائل نگاه توأم- ابتدایی ام

وقتی تو دومین حسن خانواده ای

آری منم به عشق شما مجتبایی ام!

فرقی نمی کند بخدا نور واحدید...

شش گوشه ی تو بوسه زدم کربلایی ام!

 

گوشه نشین هرشب بزم غمت منم

لطمه زن مصیبت هر عمه ات منم

 

آقا شما بگو غم غربت چگونه است

زندانی واسیر واسارت چگونه است

آقا بگو که در غل و زنجیر اهل زور

همراه سوز و درد و حرارت چگونه است

آقا شما بگو بد و بیراه و افترا...

آقا شما بگو که جسارت چگونه است

یک تکه نان خشک وکمی هم کپک زده... !

آقا بگو که طعم حقارت چگونه است

آقا بگو که شیوه ی مردانگی نبود

آقا بگو نهایت غارت چگونه است

با گوشواره و دو سه معجر نمیشود

آقا بگو اساس تجارت چگونه است

 

آقا بگو که دشت بلا دشت فتنه شد

حتی سر سه ساله ی زینب برهنه شد

 

 

 

نوشته شده توسط سائل در 10:27 |  لینک ثابت   • 

سه شنبه هشتم بهمن ۱۳۹۲

سالروز صلح شکوهمندانه ی قهرمان جمل گرامی باد


مدینة الزهرا (س)


هوای گنبد خضرا هوای صحن بقیع

صفای شهر پیمبر صفای صحن بقیع 

شده مسبب اینکه دوباره بنشینم

غزل غزل بسرایم برای صحن بقیع

فدای تربت پاک مدینه الزهرا

فدای آن همه غربت فدای صحن بقیع

تمام گوشه کنارش روایت درد است

به اشک غصه بنا شد بنای صحن بقیع

خوشا بحال کسی که فقیر آل الله ست

خوشا به حال و هوای گدای صحن بقیع

حسن حسین مدینه حسن غریب خدا 

حسن امام و حسن آشنای صحن بقیع


خدا کند به نگاهی دلم حرم گردد

مدینه عاقبت الامر روزی ام گردد


خدا کند بگذارد منم گدا بشوم

به یک نگاه کریمانه آشنا بشوم

خدا کند بگذارد تمام هستی خود

به راه او بدهم تا که مبتلا بشوم

خدا کند بپذیرد مرا به نوکریش

خدا کند بپذیرد که "جان فدا" بشوم

چه میشود به نگاه محبتش روزی

ز دام این همه درد و بلا جدا بشوم

چه میشود که بسازم خودم حریمش را

و یاکریم همان گنبد طلا بشوم

                                              

صدای بارش باران روضه می آید 

صدای مرثیه خوانان روضه می آید


چه سالیان درازی که خون دلها خورد 

مدام غصه ی فردای این و آن را خورد

پس از محبت چندین و چندساله ی خود 

چه بد ز مردم دوران شهر خود پا خورد

چه بد به دست گنهکارهای فتنه ی شوم

بساط نهضت صلح و سکوت او وا خورد

دلش شکست و نگاهش ستاره باران شد

به درب خانه ی امن علی لگد تا خورد

تمام غصه ی او ضرب دست ولگردی ست

که بین کوچه رسید و به روی زهرا خورد 


همیشه و همه جا بی بهانه می گرید

به یاد ضربه ی ان تازیانه می گرید 


نوشته شده توسط سائل در 10:31 |  لینک ثابت   • 

چهارشنبه بیست و پنجم دی ۱۳۹۲

یا رَحمَةُ لِلعالَمین


بزرگ خاندان

 

شب مستی و شور بسم الله

همه جا غرق نور بسم الله

شده وقت سرور بسم الله

لحظات ظهور  بسم الله

 

آمنه نور دیده ات... تبریک

قدم نورسیده ات... تبریک

 

بچه نه پیر ایل زائیدی

دلبری بی بدیل زائیدی

به دو عالم دلیل زائیدی

به گمانم  خلیل زائیدی

 

خوشبحال شما و عبدالله

چشم بد دور هزار ماشاالله

 

زیر پایش تمام عرش برین

روی دستش تمام ملک زمین

پر قنداقه اش چو حبل متین

اولین مقتدای دین مبین

 

جبرئیل عبد محضرش باشد

دست بر سینه نوکرش باشد

 

او شبیه کتاب مستور است

و خدا خوانده اش که مامور است

پاک مطلق زهر بدی دور است

او سرآغاز چهارده نور است

 

پیر دین پیر علم و عرفان است

نبی الله بزرگ خاندان است

 

احدالناسی یا پیمبر نیست

یا رسول و نبی برتر نیست

وی که با عالمی برابر نیست

جز علی با کسی برادر نیست

 

خوشبحال نبی علی دارد

خوشبحال علی نبی دارد

 

دل و جان داده دلبرش زهراست

دلبرش نه که دخترش زهراست

دخترش نه که مادرش زهراست

یادگاری همسرش زهراست

 

جـای در سینه ی همه دارد

غم ندارد که فاطمه دارد

 

نوه ای میدهد خدا بر او

که به یک غمزه میکند جادو

حیدری صولتی و زهرا رو

وحده لا اله الا هو

 

سفره دار همیشگی خداست

او حسن او کریم آل عباست

 

نوه ای میدهد به او الله

که بگوید سپس نبی الله

اقرا باسم حسین ثارالله

قبره فی قلوب من والاه

 

نوه اش میشود علمدارش

شافع امت گنه کارش

 

نه فقط میل محتشم دارد

شاعر تازه کار هم دارد 

نظری تا بر این قلم دارد

دفتر شعر من چه کم دارد


ورد لب های من محمد شد

یا حمید به حق احمد شد


نوشته شده توسط سائل در 11:53 |  لینک ثابت   • 

چهارشنبه بیست و پنجم دی ۱۳۹۲

به بهانه ی ولادت امام صادق (ع)


آیت الله

 

غم و غصه دوباره تحریم است

روز میلاد و  روز تکریم است

شب شب و روز عرض تبریک و

لحظات قشنگ تعظیم است

بدهم مژده ای به خسته دلان

عشق آمد زمان ترمیم است

صبح صادق ظهور خواهد کرد

حال و روز زمانه بدخیم است

میرسد آن امام خوبی که

کار و بارش همیشه تعلیم است

سر دبیر مراجع دنیا

و خدایی خدای تحکیم است

 

موسم عشق و شور و شادی شد

جبرئیل باز هم منادی شد

 

آیت الله اعظمی در راه

پادشاه معظمی در راه

حجت الله عالم هستی

 و امام مکرمی در راه

فاطمی طینتی بدون بدل

و علی مجسمی در راه

بندگان خدا هراسی نیست

که ولی مسلمی در راه...

 

باشد و نورش آشکار و جلی ست

جعفر بن محمد بن علی ست

 

مژده بوی بهار می آید

بوی دیدار یار می آید

بوی مولود شهر پیغمبر

بوی زلف نگار می آید

به گمانم که روشنی بخش

همه شب های تار می آید

پسری از سلاله ی زهرا

مایه ی افتخار می آید

صاحب حلم و صبرو فضل علی

وارث ذوالفقار می آید

ششمین پادشاه ملک زمین

ششمین شهسوار می آید

پیر و استاد مکتب شیعه

صاحب اقتدار می آید

سوی ما خاکیان مسافر عرش

چقدر با وقار می آید

سومین نسل پاک صلب حسین

عشق پروردگار می آید

 

ششمین شاه عالمین آمد

نوه ی حضرت حسین  آمد

 


نوشته شده توسط سائل در 11:12 |  لینک ثابت   • 

چهارشنبه هجدهم دی ۱۳۹۲

اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا اَبَالمَهدی(ع)


تبعید


سالیانی درد بی درمان هجران مشکل است

بی کسی درشهرغربت ای رفیقان مشکل است

سالیانی جای دور افتاده تبعیدت کنند...

سالیانی  در غل و زنجیر زندان مشکل است

تشنگی از سویی و زخم زبان سویی دگر

روزه داری با دلی زار و پریشان مشکل است

سخت گیری ها که نه اما تحمل کردن

بد دهانی های هر روز نگهبان مشکل است

سالیانی بوده قلبم داغدار کربلا

آب دیدن آب خوردن کام عطشان مشکل است

معتمد با بی حیایی قصد جانم کرده است

جان سپردن گوشه ی زندان ویران مشکل است

ما به تو حق میدهیم آقای عالم گریه کن

حجت الله ای ولی الله اعظم گریه کن

سومین ابن الرضای خانواده اندکی

باغم و اندوه و سوز و اه ماتم گریه کن

گریه کن شاید که آرامت نماید گریه ها

فتح بابی گردد و راهی گشاید گریه ها

دیده واکن نوگل ات پشت وپناهت میرسد

غمگسارت ،دستگیرت ،تکیه گاهت میرسد

دیده وا کن داغ تو آتش به جان ما زده  

دیده وا کن مهدی ات آقا سراغت آمده

دیده واکن مهدی ات دارد گریبان میدرد

دیده واکن مهدی ات دارد به سینه میزند

دیده واکن بامصیبت ها کلیمش میکنی

دیده واکن ورنه یک باره یتیمش میکنی

شکرلله ناله هایت را جوابی هم رسید

تاکه گفتی تشنه هستم ظرف آبی هم رسید

شکرالله حجره ی تو دامن پیکار نیست

تیغ وتیر وسنگ وچوب ونیزه ای در کار نیست

کربلا اما عطش ها را دو چندان کرده اند

کربلا جد شما را تیر باران کرده اند  

کربلا جد شما را کام تشنه....یاحسن

با دوازده ضربه و با زور دشنه...یاحسن

کربلا حق حسین بن علی را خورده اند 

روسری عمه جان ات را به یغما برده اند

 

نوشته شده توسط سائل در 11:21 |  لینک ثابت   • 

سه شنبه هفدهم دی ۱۳۹۲

اَلسَّلامُ عَلَیکِ یا بِنتُ الحُسَین(ع)


ملیکه ی عالم

 

شعری به وزن روضه وماتم سروده ام

با اشک و آه و شور دمادم سروده ام

با یک نگاه لطف شما محتشم شدم

شعر و غزل برای محرم سروده ام

یاایهالکریمه مرا هم حلال کن

با اینکه شاعرم زشما کم سروده ام

یا نه اگر برای شما هم قلم زدم

ساده شکسته بسته و مبهم سروده ام

خود را زبان نفهمِ عذاب آور شما

اما تو را "سکینه" ی حالم سروده ام

تنها همین نه بی ادبی مرا ببخش

خانم تورا ملیکه ی عالم سروده ام

 یا پابه پای "سید" و یا گفته های "شیخ" *

یا پای روضه های مقرّم سروده ام

دارم سراغ روضه ی گودال می روم

بانو اجازه میدهی ام روضه خوان شوم  

نه نه خلاف حق تقدّم نمی شود

جایی که آب هست تیمم نمی شود

بی بی خودت بگو چه خبر بود کربلا

هنگامه ی بلا و خطر بود کربلا

بی بی خودت بیا وبگو باشما چه شد

بی بی خودت بیاو بگو کربلا چه شد

( آن روز لعنتی که حرم تارو مار شد

آن روز لعنتی که سنان دست به کار شد

آن روز لعنتی که همه پشت پا زدند

روزی که نیزه ای به دهان تو جا زدند

روزی که حرمله بنشست و اشاره کرد

با یک اشاره  سینه ی تو پاره پاره کرد

آن روز لعنتی که تو از حال رفته ای

با پای خود به جانب گودال رفته ای

روزی که قاتلت به روی سینه ات نشست

با ضرب مشت او دو سه دندان تو شکست

روزی که ماه من به کمانی رصد شدی

در زیر سم مرکب دشمن لگد شدی

آن روز لعنتی که سرت روی نیزه رفت

آن روز لعنتی که سر عمه جان شکست

مثل خوره جان مرا می خورد- همین

 یک روز میرسد که مرا می کشد- همین)**

بی بی خودت بیا و بگو ناتوان شدی

خسته شدی پیرشدی قدکمان شدی

بی بی خودت بیا وبگو روز یازدهم

انگشت نمای لشگر نامحرمان شدی

از شرطه ها و دست جسارت بگو به ما

از روزهای سخت اسارت بگو به ما 

 

*مراد از "سید" جناب سید بن طاووس و از "شیخ" مرحوم شیخ عباس قمی مولف کتاب ارزشمند نفس المهموم میباشد.

**ابیات داخل () از زبان حضرت سکینه خاتون (س) خطاب به سیدالشهدا میباشد.


نوشته شده توسط سائل در 11:48 |  لینک ثابت   • 

دوشنبه نهم دی ۱۳۹۲

یاابالحسن الرضا (ع)...


دلبر ایرانی ها

 

قلم و شور تو و این همه حیرانی ها

بگذارد بنویسم ز پریشانی ها

می نویسم به خدا عشق منی- ایول الله

می نویسم که تویی دلبر ایرانی ها

همه ی ماحصل شعر و جنونم آقا

شور و حالی ندهد بی تو غزلخوانی ها

بی تو ای شاه کرامت سرو سامانی هست!؟

نه - به جایی نرسد این همه ویرانی ها

با تو بودن سر یک سفره صفایی دارد

پس چه خوش می گذراند دل "تهرانی" ها(۱)

ذکر من یاعلی و کار دلم نوکری است

صنمی نیست مرا با دم عرفانی ها

من گدایی گدایان تو را میخواهم

چون تویی تاج سر مرشد زنجانی ها (۲)

من فقط یاد گرفتم ملکوتم روضه ست

نروم دور و بر حلقه ی روحانی ها

چقدر گریه کنم ای گل گلزار بتول

تا قبولم کنی از دسته ی سلمانی ها(۳)

حق آب و گل تو گردن ما محترم است

مددی حضرت آقای خراسانی ها

 

(۱) مراد  مرحوم ایت الله  اقا مجتبی تهرانی میباشد

(۲) جناب حاج تقی شریعت زنجانی

(۳) پیرمرد سلمانی که سر و صورت آقا را اصلاح کرد و....


نوشته شده توسط سائل در 11:24 |  لینک ثابت   • 

دوشنبه نهم دی ۱۳۹۲

نذر امام رئوف...

سرگیجه



شاعر شدم برای تو یا ثامن الحجج
دارم به سر هوای تو یا ثامن الحجج
هستم فقط گدای تو یا ثامن الحجج
دست من وعطای تو یا ثامن الحجج
 
آقا فدای تو  پدرم مادرم خودم
آقا فدای تو پسرم همسرم خودم
 
آقا دلیل شعر و غزلواره ها شما...
شور میان این همه ۴پاره ها شما...
تنها انیس و مونس بیچاره ها شما...
تنها امید بخشش بدکاره ها شما...
 
بی سود و منفعت همه جا ورشکسته من 
آن که به شوق دیدنت این جانشسته من
 
جانم تصدق سرتان دست من بگیر
بودم همیشه نوکرتان دست من بگیر
آقا قسم به خواهرتان دست من بگیر
مولابه حق مادرتان دست من بگیر
 
"دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت
بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت "
 
با اینکه ای رئوف خدا نوکری بدم
اما مجاورت شده ام اهل مشهدم
با روسیاهی ام به حریم تو رو زدم
آقا تورا به جان جوادت مکن ردم
 
از من دو ماه سینه زنی را قبول کن
آقا تو را به ام ابیها قبول کن
 
من آخر صفر همه ساله خدایی ام
من با نگاه لطف شما مجتبایی ام
شکی ندارم از کرمت کربلایی ام
مابین روضه های شما نینوایی ام
 
بال و پرم بده و مرا تا خدا ببر
منت سرم نهاده مرا کربلا ببر
 
آقا اجازه می دهی از خادمان شوم
یا لاقل میان حرم پاسبان شوم
چیزی نمانده از غمتان چون خزان شوم
میخواهم از برای شما روضه خوان شوم
 
حالم گرفته از غم تو گریه می کنم
دارم به حال دَرهم تو گریه می کنم
 
آقا نوشته مقتل تان خورده ای زمین
در راه خانه جان جهان خورده ای زمین
پنجاه بار امام زمان خورده ای زمین
خیلی شبیه مادرمان خورده ای زمین
 
سرگیجه داشتی وسرت درد میگرفت
ای ناتوان ترین کمرت درد می گرفت
 
آقا نوشته مقتل تان دست و پا زدی
تا دست و پا زدی پسرت را صدا زدی
آتش به قلب حضرت خیرالنسا زدی
با گریه گریه ناله ی وا کربلا زدی
از ره رسید جواد وسرت را بغل گرفت
اذن ورود حضرت پیک اجل گرفت 
 
آقا خودت بیا و بگو کربلا چه شد ...
فرجام کار زاده خیرالنسا چه شد...
روز ده محرم خون خدا چه شد ...
ریحانه ی رسول خدا - مصطفی - چه شد
 
یابن شبیب در همه جا غرق شور و شین
ان کنت باکیا لشیء فابک للحسین (ع)
 
یابن الشبیب قامت او دال کرده اند
جد مرا راهی گودال کرده اند
حتی تنش لگد زده پامال کرده اند
با سم مرکبی بدنش چال کرده اند
 
یابن الشبیب جد مرا سر بریده اند
با نعل تازه بر تن پاکش دویده اند
 
یابن شبیب عمه ی ما بود و اشک و آه
یابن الشبیب عمه ی مابود و خیمه گاه
یابن الشبیب عمه ی ما بود و قتلگاه
یابن الشبیب عمه ی ما بود وصد نگاه
 
تا قبل از این عمه ی ما هم حجاب داشت
هم روسری و چادر و هم یک نقاب داشت
نوشته شده توسط سائل در 11:23 |  لینک ثابت   • 

شنبه هفتم دی ۱۳۹۲

صلی الله علیک یاابالزهرا یا رسول الله (ص)


ســـــه ماه دیگر

 

حس میکنم رفتار تو تغییر کرده

این روزها کردار تو تغییر کرده

هم صبح و ظهر و هم سرشب دیدن من

می آیی و گفتار تو تغییر کرده

یک فاطمه میگویی و دلشوره دارم

چون نحوه ی دیدار تو تغییر کرده

چیزی شده ای سایه ی روی سر من؟

مهمانی این بار تو تغییر کرده

چیزی شده ؟ با مرتضای من چه گفتی؟

این روزها سردار تو تغییر کرده

 

حس میکنم مانند یک ابر بهاری

بابای از گل بهتر من گریه داری

 

بابامگرنه اینکه هستم محرم تو

هستم همیشه مونس تو همدم تو

حالابگو دیگر چرا حالت گرفته ست

هستم شریک درد و آه و ماتم تو

بابا به قربان تو وموی سپیدت

بابا به قربان تو و قد خم تو

ای کاش می مردم نمیدیدم پدرجان

چشمان خیس و گریه های نم نم تو

میگویی از دلتنگی و دیدار مادر

ماندم چگونه تا کنم با این غم تو

 

سنی ندارم من یتیمی سخت باشد

بابادعاکن دخترت خوشبخت باشد

 

بابادعاکن ماتمی دیگرنبینم

بعدازتو مظلومیت حیدر نبینم

دعوا سر حق و حقوق و جانشینی

دعوا سر عمامه و منبر نبینم

بابا دعاکن مرتضی را دست بسته

مستاصل و درمانده و مضطر نبینم

بابادعاکن در تمام طول عمرم

برسینه ی خود جای میخ در نبینم

یا لااقل در راه برگشتن به خانه

سنگ صبورم را به چشم تر نبینم

 

بابابرو سه ماه دیگر خواهم آمد

باچادرخاکی بر سر خواهم آمد

نوشته شده توسط سائل در 12:9 |  لینک ثابت   • 

شنبه هفتم دی ۱۳۹۲

نذر رسول مهربانی...


بستری

 

روزی که قلبم داغ دار مادرم بود

بابادلم خوش بود دستت برسرم بود

بابادلم خوش بود هستی در بر من

هستی همیشه هم پدرهم مادر من

هجده بهار زندگانی ام تو بودی

آری رسول مهربانی ام تو بودی

از ماه و خورشید و ستاره رو گرفتم

من سال ها با بودن تو خو گرفتم

مهمان هر روز سرایم ، نازنینم

باور نمی کردم که داغت را ببینم

من ماندم و یک کوه غم با بی قراری

باور نمی کردم که تنهایم گذاری

سنگ صبور فاطمه ، ای چاره سازم

فکری نکردی باغم وغصه چه سازم

بی مادری کافی نبود ای جان هستی؟

بارفتنت یک باره قلبم را شکستی

رفتی یتیمی شد نصیب دختر تو

مشکی به تن کرد دختر غم پرور تو

ما مدتی بابا عزادار تو بودیم

در حسرت یک بار دیدار تو بودیم

اما نمیدانم چرا ماتم عوض شد

تو رفتی و دیگر مدینه هم عوض شد

بعد از تو حال و روز ما زار و حزین شد

بعد از تو دیگر مرتضی خانه نشین شد

روزی چهل بی بند وبار از ره رسیدند

با بی حیایی خانه را آتش کشیدند

گستاخی از روی عداوت حرف بد زد

تا بر در خانه رسید و با لگد زد

بین در و دیوار من افتادم آن جا

در راه دین شش ماهه ام را دادم آن جا

افتادم و دیدم که پهلویم شکسته

دیدم به سینه میخ داغ در نشسته

دیدم که طفلم بین آتش جیغ میزد

قنفذ به دستم با غلاف تیغ میزد

از شدت درد کمر دیگر نگویم

از کوچه و دست عمر دیگر نگویم

خوردم به دیوار و گرفتم دردشانه

گوشواره ام را مجتبی آورد خانه

بعد از تو کار مرتضی دربه دری شد

زهرای تو سه ماه و اندی بستری شد



نوشته شده توسط سائل در 11:56 |  لینک ثابت   • 

شنبه هفتم دی ۱۳۹۲

یاسَیِّدَنَالکَریم...


عرق مرگ

 

شاعر از سوز دل و درد و غمش کم گفتی

از دل خسته و از قد خمش کم گفتی

زان همه غربت اندر حرمش کم گفتی

هرچه گفتی به خدا از کرمش کم گفتی

 

او کریم است کریمی که ندارد همتا

او کریم است کریم بن علی و زهرا

 

کاش از لطف پدر مادر او می گفتی

کاش از گرمی بال و پر او می گفتی

کاش از دست نوازشگر او می گفتی

کاش از دلخوشی نوکر او می گفتی

 

کاش می گفتی و دل باز تغزل می کرد

کاش می گفتی و شعر و غزل ات گل می کرد

 

خاک راه قدم یار خودش معجون است

لیلی از دین روی گل او مجنون است

تا ابد حاتم طایی به یدش مدیون است

دل ما از غم و از غصه بسی دلخون است

 

آخر ماه صفر گشته هوا دم دارد

آخر ماه صفرگشته و دل غم دارد

 

باز هم در دو جهان ولوله ای افتاده

بازهم گریه ی طفل پدر از دست داده

خواهری زار و حزین دست به کمر استاده...

و ملائک همگی بهر عزا آماده

 

شرری بر دل زهرای زکَیه زده اند

باز در عرش خدا هم حسنیه زده اند

 

روضه خوان گریه کنان از تن در تب گوید

از همان پیر کهن سال مودّب گوید

از همان راز عجیب و غم هرشب گوید

ازهمان کوچه و آن قد محدّب گوید

 

عرق مرگ به روی بدنش میریزد

لخته لخته جگرش از دهنش میریزد

 

زینب خسته و آزرده تنی... واویلا

زینب و لرزش سخت بدنی... واویلا

زینب و تشت و دوباره محنی... واویلا

زینب و اشک یتیم حسنی... واویلا

 

این همه رنج مصیبت و بلا سنگین است

دیدن داغ برادر به خدا سنگین است

 

نوشته شده توسط سائل در 11:47 |  لینک ثابت   • 

شنبه هفتم دی ۱۳۹۲

نذر کریم اهل بیت


دوشنبه بعدازظهر

 

سینه ام کلبه ی غم و غصه

حال و روزم همیشه بارانی

تک و تنها میان حجره ی خود

مانده ام بادل پریشانی

 

آسمان مدینه را امشب

چقدر غصه دار می بینم

در و دیوار خانه را دیگر

چقدر بی قرار می بینم

 

کار خود کرد آخرش جعده

طعمه ی دست شوم یک زنی ام

همه را باخبر کنید آخر

شک ندارم دگرکه رفتنی ام

 


به بنی هاشم اطلاع بدهید

و حسین راخبر کنید امشب

و بگویید که همین حالا

کفنم را بیاورد زینب

 

به گمانم که سم اثر کرده

سینه ی من هماره میسوزد

آتشی در وجودم افتاده

جگری پاره پاره میسوزد

 

جگرم پاره پاره است اما

در دلم خیمه ی عزا دارم

پای تشتی که از جگر پر شد

هم چو ابر بهار می بارم

 

عطشی در دلم زده خیمه

تشنه ام خسته ام پریشانم

یاد روزی که مادرم افتاد

در دلم باز روضه میخوانم

 

دفتر خاطرات خود را ، باز

میکنم ، تا دوباره بنویسم

تا دوباره ز غصه ی فدک و

کوچه و گوشواره بنویسم

 

بنویسم دوشنبه بعدازظهر

دل ما وحشیانه آزُردَند

پدرم را به گردن بسته

سوی مسجدکشان کشان بردند

 

بنویسم دوشنبه بعدازظهر

بی حیایی به جان ما افتاد

پدرم بین کشمکش بود و

مادرم زیر دست و پا افتاد

 

بنویسم به ضربه ی لگدی

میخ در سینه را نشانه گرفت

مردکی نعره ای زد و ان وقت

مادرم را به تازیانه گرفت

 

بعد از آن ردّ خون بر مسمار

سینه ی پاره پاره را دیدم

من...فقط من...میان ان کوچه

تکّه ی گوشواره را دیدم

 

بنویسم دوشنبه بعدازظهر...

بنویسم مدینه نامرد است

در و همسایه باخبر باشید

مادرم خسته و کمردرد است

 

نوشته شده توسط سائل در 11:37 |  لینک ثابت   • 

چهارشنبه چهارم دی ۱۳۹۲

به بهانه ی حماسه ی 9 دی  ( روز بصیرت )


مسیر انتخابی


یک شاعر شُسته رُفته ام ای مردم

در شعر و غزل نهفته ام ای مردم

هنگام خطر  نخفته ام ای مردم

هرجا که رسیده گفته ام ای مردم 

 

ما هیئتی و همیشه غیرت داریم

ما در دل خود نور بصیرت داریم

 

ما را به مخالفان دین کاری نیست

ما را به نگاه مارقین کاری نیست

باحیله و دام قاسطین کاری نیست

با غیر امیرمومنین کاری نیست

 

همراه علی میثم تمار شدیم
همراه علی مالک و عمار شدیم

دل را به هوای دلبری خوش کردیم

سر را به هوای سروری خوش کردیم

پا را به رکاب صفدری خوش کردیم

جان را به فدای رهبری خوش کردیم

 

مامفتخریم امیر و رهبر داریم

ما مفتخریم نائب حیدر داریم

 

تا بر سر ما دست ولایت باشد

تا در دل ما شور شهادت باشد

تا روح خدا امام امت باشد

تا سید ما امین و حجت باشد

 

هم صف شکن خط مقدم هستیم

هم سینه زن ماه محرم هستیم

 

آماده به جنگ و شوروشینی داریم

چون روحیه ی بدر و حنینی داریم

ما در دل خود حب خمینی داریم

ما در سرمان شور حسینی داریم

 

سرمنشاء انقلاب ما عاشوراست

این مملکت حسینیان پابرجاست

 

دل در پی زور و زر نباشد خوب است

دنبال هوس اگر نباشد خوب است

چون طلحه ی فتنه گر نباشد خوب است

با عایشه همسفر نباشد خوب است

 

بیعت شکنی با ولی نه...هرگز

خون کردن بردل علی نه..هرگز

 

در مُلک خدا دربه دری ممنوع است

در محضر دین خیره سری ممنوع است

در کشور ما فتنه گری ممنوع است

بد گفتن پشت رهبری ممنوع است

 

ای حیله گران بی خرد و بی هدفید

حرفی بزنید دوباره با ما طرفید

 

ما در نهم دی که قیامت کردیم

از نهضت کربلا حمایت کردیم

یادی ز امام پیر امت کردیم

با خامنه ای دوباره بیعت کردیم

 

ما هر نه دی ذکر فرج میخوانیم

از برکت ثامن الحجج میخوانیم

 

وقتی که دلیل التهابی روضه ست

وقتی که نوای مستجابی روضه ست

وقتی که مسیر انتخابی روضه ست

وقتی که دوام انقلابی روضه ست

 

هر بیرق مشکی عزامان عشق است

جمهوری اسلامی ایران عشق است


سرباز خدا و اهل ایمان هستیم

ما حامی خط به خط قرآن هستیم

ایرانی و از تبار سلمان هستیم

چون ماحصل خون شیدان هستیم

 

دل در گرو حضرت سلطان داریم

ما همت و باکری و چمران داریم

 

در فکه و یاد رفقا سرّی هست

در خاطره های شهدا سرّی هست

در ندبه و صبح جمعه ها سرّی هست

دریوسف فاطمه بیا سرّی هست

 

این شام فراق ما سحر می گردد

مهدی به میان شیعه برمی گردد

 

شد ذکر جنون قلب ما یازهرا

شد شورونوای ضرب ما یازهرا

شد رمز شروع حرب ما یازهرا

شد کاشف همّ و کرب ما یازهرا

 

با فاطمه فاطمه جلا می گیریم

از مادرمان کرببلا می گیریم


ما با مدد مادرمان می جنگیم

با حکم ولی امرمان می جنگیم

با دشمن خیره سرمان می جنگیم

با جان و دل و باورمان می جنگیم

 

این کشور ناب مهدی موعود است

هر طایفه قد علم کند نابود است

 

ما در سرمان شور دمادم داریم

ما در دلمان غصه و ماتم داریم

وقتی حسنّیه ای فراهم  داریم

یک روضه ی باز و مجلسی کم داریم


ای گریه کن غرق محن بسم الله

ای سینه زن بزم حسن بسم الله


ای وای جناب مصطفی افتاده

ای وای علی مرتضی افتاده

سردار جمل ببین ز پا افتاده

ای وای امام مجتبی افتاده


با هر تب و لرزی که پرش می لرزد

ای وای بمیرم پسرش می لرزد


در بستر خود به روضه ها می گرید

بر مادر زیر دست و پا می گرید

بر سیلی سخت بی هوا می گرید

بر " ای حسنم بدو بیا " می گرید


این محتضری که رفتنش نزدیک است

خود مرثیه خوان کوچه ای باریک است


او شاهد یک بهاره ای خونین است

او شاهد یک قواره ای خونین است

او شاهد گوشواره ای خونین است 

او شاهد گوش پاره ای خونین است


او چشم کبود و روی نیلی را دید

سرگیچه ی بعد ضرب سیلی را دید


 

نوشته شده توسط سائل در 21:15 |  لینک ثابت   • 

شنبه سی ام آذر ۱۳۹۲

آجرک الله یا صاحب الزمان


اَلسَّلامُ عَلَیکِ یا جَبَلُ الصَّبر


رفتی و من اسیر غم ها شدم

رفتی و من تنهای تنها شدم

رفتی و زینبت رو جا گذاشتی

میون درد و غصه ها گذاشتی

قرامون چی بود داداش خوبم

حرفی بزن مقلب القلوب ام

حرفی بزن ورنه به هم میریزم

تربتتو روی سرم میریزم

چرا نبردی منو با خود حسین

خدای تو نخواسته لابد حسین

خدا میخواسته خواهرت بمونه

کنار نیزه ی سرت بمونه

حکمتی بوده من به غم بشینم

حکمتی داشته داغتو ببینم

ببینمت به زیر نعل تازه

ببینمت سواره روی نیزه 

نگو که گریه نکنم نمیشه

پاره تن بی کفنم نمیشه

غروب آخری که گریه کردم

نگفته بودمت که برمیگردم !؟

پاشو ببین که زینبت - خمیده -

یه بار دیگه به کربلا رسیده 

بعد تو غارت حرم شروع شد

سپس اسارت حرم شروع شد

پرده ی عصمت و حیا دریدند

به ضرب و زور چادرمو کشیدند

بعد تو دست زینبت رو بستند

دوباره قلب مادرو شکستند

بعد تو این قافله اواره شد

گوش تمام بچه ها پاره شد

بعد تو من اسیر خولی شدم 

اسیر سرباز جهولی شدم 

روانه ی کوفه شدم پس از تو

به صورتم لطمه زدم پس از تو

چه طعنه هایی که شنیدم حسین

بر در دروازه  رسیدم حسین 

درد و غم کرببلا یک طرف

مصیبت شام بلا یک طرف

مست هوس دور و برم میرقصید

ابن انس دور و برم میرقصید

دشمن هرزه ی تو بازی میکرد

با سر و نیزه ی تو بازی میکرد

حرمله حرف بد میزد ، شنیدی؟؟

به دختر تو حد میزد ، ندیدی؟؟

بگذرم از قوم یهودی نگم 

از رخ زخمی و کبودی نگم

بگذرم از بزم شراب یزید

بگذرم از حال خراب یزید

نگویم از قلبم کبابم چه شد

نگویم از حرف کنیزی که شد

یه روزم اندازه ی سالی گذشت

اگه بدونی به چه حالی گذشت

شب شد و من موندم و جا نمازم!!

باید که با غصه و غم بسازم

چاره ی دیگه ای جز این نداشتم

دخترتو خرابه جا گذاشتم

گرسنگی کشید و جون به لب شد

شام بلا رسید و جون به لب شد

با دست زخمی طبق و نشون داد

لب به لبت گذاشت و دیگه جون داد

خونابه ی پرش یادم نرفته

بوسه ی آخرش یادم نرفته 

خلاصه اینکه خواهرت بریده

خواهر زار و مضطرت بریده

خلاصه اینکه کوه داغ و دردم

ببین چطور مدینه برمیگردم 


نوشته شده توسط سائل در 12:48 |  لینک ثابت   • 

شنبه سی ام آذر ۱۳۹۲

سبک زمینه - اربعین


اَلسَّلامُ عَلَیکِ یا جَبَلُ الصَّبر


از داغ تو / دیده تر گشتم

رفتم اما و / زودی برگشتم

روضه خون شام و کوفه غرق غم اومده

پاشو حالا خواهرت با قد خم اومده 

بیا دل بده / یار و دلبرم

با تو حرف دارم / سایه ی سرم


تو رفتی و / شام عاشورا

غصه ها بود و / زینب کبری

تک و تنها مانده بودم کنار پیکرت

شده بودم بین صحرا سپر دخترت

سوی خیمه ها / تا سنان رسید

چادر از سر / خواهرت کشید


دیدم کوفه / سنگ نامحرم

معجرم بود و / چنگ نامحرم

شده از هر تازیانه پر من غرقه خون 

سر تو بر روی نیزه سر من غرقه خون

تو ورودی  / شهر بوتراب 

پوشیه نداشت / خانومت رباب


جات خالی بود / کوچه و بازار

ناسزا بود و / اذیت و آزار

پیش چشمان همه با قهقهه حرمله

با سر تو بازی میکرد وسطه قافله 

مجلس شراب / پیش این و ان 

رو لبت دیدم / چوب خیزران


باور داری؟ / این دلم خونه

از تب سرد و / کنج ویرونه...

از غم طفلت شکستم از رقیه نپرس

به خدا شرمنده هستم از رقیه نپرس

جون به لب شدم / ولیکن نشد

دخترت مثه / تو کفن نشد 


بار دیگر / امدم گودال

محتضر هستم / میروم از حال

رفتی و بعد از تو من تنهای تنها شدم

از غم و غصه شبیه پیرزن ها شدم

نور عین من / منو میشناسی ؟؟

ای حسین من / منو میشناسی؟؟ 



نوشته شده توسط سائل در 11:43 |  لینک ثابت   • 

چهارشنبه بیست و هفتم آذر ۱۳۹۲

به هوای اربعین


ای داد بی داد

 

دلا بسوز دوباره که اربعین آمد

به سوی کرببلا خواهری حزین آمد

برای عرض ارادت به شاه دین امد

ولی بدون رقیه و دل غمین آمد

 

دوباره زینب کبری و کربلا ای داد

دوباره شعله ی آتش و خیمه ها ای داد

 

دوباره روضه ی حر ،حر سالک و نادم

دوباره روضه ی اطفال آب و نان لازم

دوباره بی کسی و غربت بنی هاشم  

دوباره روضه ی عون و محمد و قاسم

 

دوباره کرببلا همچو محشر کبری ست

صدای ناله ی زینب به آسمان برخاست

 

دوباره روضه ی مکشوف غنچه ی پرپر

کمان حرمله و روضه های تیر سه پر

دوباره روضه ی داغ علی ٍ اصغر

قماط خونی طفل و خجل پدر مادر

 

شراره زد به دل زار عمه جان ای وای

امان زقلب عزادار عمه جان ای وای

 

دوباره موعد مرثیه های لیلا شد

زمان روضه ی سنگین پور زهرا شد

همان جوان عزیزی که عشق بابا شد

میان معرکه افتاد واربا اربا شد

 

"بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد"

پدر کنار پسر نیز بر زمین افتاد

 

دوباره روضه ی ناب و دوباره مشک عمو

دوباره حال خراب و دوباره مشک عمو

دوباره طفل رباب و دوباره مشک عمو

دوباره وعده ی آب و دوباره مشک عمو

 

همین که ناله ی محزون یا اخا پیچید

صدای گریه ی طفلان به خیمه ها پیچید

 

دوباره روضه ی تلخ وداع عاشورا

دوباره روضه ی تلخ غروب کرببلا

دوباره روضه ی جانسوز زینب کبری

دوباره روضه ی گودال و آه و واویلا

 

دوباره روضه ی مقتل دوباره روضه ی خون

دوباره مرثیه خواندن به رسم عشق و جنون

 

صدای گریه ی زینب صدای خنده ی شمر

صدای قهقهه های بد و زننده ی شمر

صدای گام بلند و بسی دونده ی شمر

صدای دشنه همان خنجر برنده ی شمر

 

زگوشه گوشه ی گودال به گوش می آید

و  مادری که دوباره به هوش می آید

 

به ناله و به جزع سینه می کَنَد از نو

و سینه می کَنَد و گریه می کُنَد از نو

و گریه می کند و لطمه می زند از نو

و لطمه می زند از حال می رود از نو

 

چرا که داغ پسر دیده است و حق دارد

به سینه تیر ۳ پر دیده است و حق دارد

 

نوشته شده توسط سائل در 18:23 |  لینک ثابت   • 

دوشنبه بیست و پنجم آذر ۱۳۹۲

به هوای اربعین...


مرور خاطره ها


مدیون دم " عناصرالابرارم "

محزون غم " دعائم الاخیارم "

مرثیه سرای این شب غم بارم

یک روضه ی باز اربعینی دارم


بی پرده و منجلی بگو یا زینب

با فاطمه و علی بگو یا زینب


یک چله به غم نشسته است واویلا

یک چله اسیر وخسته است واویلا

زخم سر و سینه بسته است واویلا

او زینب دل شکسته است واویلا

 

یک چله غمین و زار و مضطر گشته

حالابه دیار کربلا برگشته

 

باقلب شکسته و حزین میگرید

باذکر امیرمومنین می گرید

برلشگر بی یار و معین می گرید

برگل پسر ام بنین می گرید

 

تا علقمه میرود ولیکن آرام

 با فاطمه میرود ولیکن آرام

 

از داغ علی اکبرش می گوید

از داغ علی اصغرش می گوید

از داغ محمد پسرش می گوید

از تازه عروس مادرش می گوید

 

از حرمله و کمان و تیر سه پری

از خنده ی طفل و گریه های پدری

 

هم ناله ی با ربابه ی آواره...

 هم ناله ی با ربابه ی بیچاره...

هم ناله ی با ربابه از گهواره...

از وعده ی آب و مشک پاره پاره...

 

می گوید و گریه می کند بی وقفه

می گوید و سینه می زند بی وقفه

 

شمر آمد و روی سینه اش با پا زد

دشداشه ی خود گرفت و آنرا تا زد

بر سینه نشست و آستین بالا زد

از پشت سرش گرفت و خنجر را زد

 

با بد دهنی کسی جوابش میداد

این خاطره های بد عذابش میداد

 

 یا گریه کنان به سینه وسر میزد

یا ناله ی ای وای برادر میزد

یاحرف عمود و تیغ وخنجر میزد

یاحرف سنان و شمر و حنجر میزد

 

یک باره ز تیر و نیزه یادش آمد

یک باره ز نعل تازه یادش آمد

 

از گل پسر خون خدا هم می خواند

از راس به روی نیزه ها هم می خواند

از خولی و زجر بی حیا هم می خواند

از تکه حصیر و بوریا هم می خواند

 

می خواند و تمام کربلا می لرزید

می خواند و همه عرش خدا می لرزید

 

هم آتش و خیمه ها و هم مادرها

هم ناله ی یا عمتی دختر ها

هم غارت روسری و هم معجرها

هم غارت گوشواره و انگشترها

 

در پیش نگاه او تداعی میشد

این غصه و آه او تداعی میشد


نوشته شده توسط سائل در 11:41 |  لینک ثابت   • 

شنبه بیست و سوم آذر ۱۳۹۲

أینَ الحَسَن و أینَ الحُسَین...


 کربلا می بینمت...

 

میرسد روزی که بی چون و چرا می بینمت

میرسد روزی که ای شاه وفا می بینمت

عامل وصل من و تو ذوق بارانی بود

میرسد روزی که با حال بکا می بینمت

میرسد روزی که تکیه میدهی بر کعبه و

در کنار خانه ی امن خدا می بینمت

من امید وصل دیدار تو را دادم به دل  

یوسف گمگشته ی خیرالنسا می بینمت

یابن طاها یابن یاسین یابن طور آقای من

شاه دین حبل المتین کهف الوری می بینمت

امپراطور زمین و آسمان بالانشین

در کنار سفره ی بیچاره ها می بینمت

در میان خلق و خوی آدمی شایسته ی

مهربانی های قلب مصطفی می بینمت*

در تقاص  ضورت نیلی زهرای بتول

منتقم با ذوالفقار مرتضی می بینمت

تو کریم بن کریم بن کریم بن کریم

من غریب همچون امام مجتبی می بینمت

ای تک و تنهای عالم ای حسین عصر ما

وارث شاه مرمل بالدما می بینمت

سجده های ناب طولانی برایت ارثیه ست

من تو را سجاد بر سجاده ها می بینمت

حجت اللهی و بس علم لدنی نزد توست

باقرالعلم بدون انتها می بینمت

مکتب شیعه نشان بیرقش دست شما

صادقی و صادق آل عبا می بینمت

کظم غیظ آدابی از رفتار هر روزت بود

بامرام و بامروت با صفا می بینمت

فانی فاللهی و بی مثل و مانند و بدیل

در مقام بندگی آقا رضا می بینمت

دست خالی آمدم ردم نکردی یا جواد

شاه جود و بخشش و اهل سخا می بینمت

گوشه چشمی کن شبی تاکه مسلمانم کنی

هادی بیگانگان و رهنما می بینمت

العجل الساعه و الغوث یابن العسگری

منجی زندانی دام بلا می بینمت  

وعده ای داده ای و میدانم هرجا میشود

ذکر وخیر ساقی لب تشنه ها می بینمت

ماه پیروزی خون بر تیغ و تیر و نیزه ها 

غرق حزن و  ماتم و شور ونوا می بینمت 

بانی غم های عاشورایی شیب الخضیب

هر شب ماه عزا در روضه ها می بینمت

پابه پای عمه جانت آمدی تا نینوا

زائر سرهای روی نیزه ها می بینمت

کودکی وصل فراق یار یادم داده است

بر دلم افتاده امشب یا اَبا می بینمت

کار و باری با من عاصی نداری نازنین ؟

اربعین صحن و سرای کریلا می بینمت

این شب جمعه بیا باهم عزاداری کنیم

یا لثارات الحسین ، ایوان طلا می بینمت

 

* از بیت هفتم تا بیت نوزدهم سعی شده است به نام نامی چهارده معصوم با الهام از ذوات مقدس

آل الله برای حضرت صاحب قلم زده شود .

نوشته شده توسط سائل در 11:49 |  لینک ثابت   • 
مطالب قدیمی‌تر