شصت و یکم

        

کوربینا

 

هزاران ورق میتوان خطبه خواند / هزاران قلم میتوان شعر گفت

برای گدایان راه نجف / برای وجودی نظیر عقیل

 

نه تنها برادر ، که یار علیست / خودش ، بچه هایش ، کنار علیست

الهی که ما و پسرهایمان / بجوییم سیر و مسیر عقیل

 

پدر ، خاک راه پدر(ع) میشود / پسر خاک راه پسر(ع) میشود

فدای پسرهای شیر نجف / پسرهای شیر و دلیر عقیل

 

چنان رووود از قلب خشکی گذشت/ به دریا رسید و نمک گیر شد

نهاده ست سر را در آغوش آب / نشسته‎ست  «او» ، در «ضمیر» عقیل

 

فقط خواست ، خورشید عدل علی / بتابد به پیشانی نُه فلک...

... وگرنه که آلوده کی میشود..؟؟ / دل و دست و چشمان سیر عقیل

 

چه نغز نقیضی است در مدح او / اگر گویمش ( کوربینا ) سزاست

به قربان عمق نگاه و دلِ ... فهیم و عقیل و بصیر عقیل

 

زمین را به یکباره لرزنده بود / و تحسین حق را برازنده بود

همین نسل ام البنین ، علقه / همین انتخاب شهیر عقیل

 

من و درک مولا ؟ محال محال / من و وصل آقا ؟ خیال خیال

الهی که قسمت شود روز حشر / من و خیمه دلپذیر عقیل

 

 

12 مرداد 1399

 

 

 

ای کاش که مقبول امامم افتد...!!

 

 

شصتم

 

 

فاطمیه‌‌ی ۹۵ روزه ، سال ۹۸

‌‌


 

 یکم )

از عرش ، الهه بر زمین افتاده‌است

از   خاتم انبیاء ، نگین افتاده‌است 

روشن شده بر خلق ؛ جهان تاریک است

بر چهره‌ی ماهتاب ، چین افتاده‌است


 

 


 دوم )

 

نوری است که در پرده ، مجسم شده است

خورشید(ص) ، به دست‌بوسی‌اش، خم شده است

انسیه‌ی حوراست ، سه ماه است ولی...

یک قاب ترک خورده‌ی مبهم شده است..!!

 

 

 

 شاید که قبول محضر یار افتد..

پنجاه و نهم

 

 

گل ، به خودی...!!

 

 

ایام شهادت مظلومانه حضرت محسن بن علی و فاطمه (سلام الله علیهم اجمعین) بود

که

یکی از دوستان با صفا و عزیزم ، طی تماسی

به من یک خبر دادند و یک درخواست فرمودند

 

خبر :

یکی از شعرا به نام آقای جواد محمد زمانی (که اتفاقا یکی از دوستان قدیم حقیر هم هست) ،

شعری با عنوان

«سهل انگاران عرصه وحدت»

با رویکردی اعتراضی نسبت به برخی از رفتارهای مؤمنین ، سروده است

و (خبرگزاری فارس) نیز این شعر را برای اولین بار ، در فضای مجازی منتشر کرده است.

 

درخواست :

"با توجه به برخی اشتباهات و برداشت‌های غلطی که ، جناب شاعر داشته است

متأسفانه و ناخودآگاهانه ، با طعنه های بی شمار خود

قلوب کثیری از مؤمنین را آزرده و روحشان را مکدر نموده است

فی الحال ، از شما میخواهیم ،

با عنایت به مطالعاتی که در این زمینه دارید و ما مطلعیم ، پاسخی در خور ، ارائه نماید "

 

هرچه اعراض کردم ، لکن ، مسموع واقع نیفتاد

و به لطف حضرت مادر (سلام الله علیها)

مدال این فیض بر سینه حقیر نائل آمد.. ( الحمدلله رب العالمین )

تا شاید، بار دیگر به رسم ( دفاع از امیر مظلوم علیه السلام ) گامی صحیح و ثابت ، بردارم

لذا در سحر نورانی شب « نهم ربیع الاول  1414 » مقارن با شام شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

پس از توسل به حضرت ولی نعمات ، امام رضا علیه السلام

چند بیت زیر ، منقوش گردید

 

از این رو :

از هر دوی این بزرگواران ممنونم

از هر کدام به جهتی  (یکی ثبوتیه و دیگری سلبیه)

 

 

 


و اما جوابیه :

 

 

سخن از روز نخست است... وَ قبل از اول
از همان روز كه فرمود:(على=خيرالعمل)

 

همه جا خواند محمد، كه علی ، جان من است
خط به خط مدح علی ، عزت قرآن من است

 

اصل این است ، علی ، محور اسلام خداست
چه بخواهید و نخواهید «علی» نام خداست

 

هرکه تسلیم علی بود ، مسلمان نبی است
ورنه در سلسله‌ی ظلمت جهل عربی است

 

روی منبر به همه گفت ، که (لن یفترقا)..!
بعد من ...،(آیه‌ی قرآن و....فقط این آقا..!)

 

پس چه شد ، قوم به تفریق علی ، جمع شدند..!؟
شب پران در پی خاموشی این شمع شدند..!؟


فتنه کردند که « لن یفترقا » ، بی معناست
ریشه‌ی «وحدت اسلام» به ریش زعماست...!

 

اصل این است که اسلامِ «مغایر» ، نجس است
بی علی ، مسجد و محراب و منابر ، نجس است

 

«وحدت» این است «فقط» ، ناد علی..  ٬  یاد علی..
پس از آن  چشم بدوزیم ، به اولاد علی

 

وحدت این است که هم لشکرمولا بشویم
ریزه خوار نمك سفره‌ی زهــرا بشویم

 

وحدت این نیست که با قصد رضای اعدا
بزنی طعنه به رفتار محب زهرا (س) ....!!!

 

یادمان رفت که قرآن نبی معیار است.!؟
که محمد 
« و اشدّاءُ علی الکفار»  است..!؟

 

گر دفاع از علی و حق علی ، تفرقه بود
«الغدیر» از چه به احقاق علی ، شعر سرود..!؟

 

کتب اصلی شیعه ، پرِ طعن خلفاست
ما اگر دور از این «اصل» بمانیم ، جفاست

 

......

 

ما نگفتیم که سر از تنشان بر دارید
چادر از دخترکان و زنشان بردارید

 

ما نگفتیم که جنگی به میان سر بزند
رخت آرامش اسلام ، ز تن پر بزند


......

تا طلوع پسر فاطمه ، ما ، در صبریم
گرچه رودیم ، خروشیم ، ولی در ابریم
.
.
.
.
.
.
.

ما فقط روضه چشیدیم و ، نوشتیم "چرا"...!؟
ما فقط آه چکیدیم و نوشتیم ، "چرا"...!؟

 

ما نوشتیم ٬ "چرا " جام نبی پُر شده بود؟
و "چرا "  مزد نفسهاش (لَـیـَهجـُر) شده بود..!؟

 

ما نوشتیم "چرا "  دست خدا بسته شده‌..!؟
و "چرا "  امت بی مایه ..!!  از او خسته شده ..!؟

 

ما نوشتیم "چرا "  ، مادر ما را  زده‌اند.!؟
سرِ سردار جهان را ، سرِ سودا ، زده‌اند.!؟

 

ما نوشتیم "چرا "  فاطمه ، شلاق خـورَد ..!؟
بعد هجر پدرش ، برجگرش داغ خـورَد ..!؟

 

و "چرا " قوم  ، عزیز دگرش را کشتند
پشت در ، ماند و «خودش را»  ، «پسرش را» کشتند

 

ما نوشتیم "چرا " مقبره‌ای نیست از او..!؟
تو که دم میزنی از وحدتشان ، باز بگو....!!!!

 

واقعا این‌که نوشتیم «"چرا " » !؟ ، تفرقه بود ..!؟
همه از دین‌که نوشتیم ... ، چرا تفرقه بود ..!؟

 

★★★


اگر این دشمنیِ دشمن زهرا ، کفر است...!
همه‌ی دین و خداوند شما را کفر است...!


★★★

 

وحدت این نیست که یک سوم نسل طاها
بشوَد کشته و ، گویید فقط ... «واویلا...» ..!!

 

عوض اینکه جوابی بدهید ، انگ زدید ..!
به سرِ نیزه ، نشاندید و به ما سنگ زدید ..!

 

.
.
.
.
.
.
.

 

یادم آمد که علی را به همین «انگ» ، زدند
«سامری»وار  ، «خرِ» جامعه را رنگ زدند

 

نامه دادند ٬ علی ! تفرقه آمیز شدی..!؟
امت واحده را ..!!! «فتنه» برانگیز شدی..!؟

 

به گمان، شیر خدا ، خام شود ، رام شود..!
نکند ، «تفرقه»ی «وحدت اسلام»!!! شود

 

در مرام علی ، «اسلام خلیفه» ، نجس است
هرکه شد «متحد» و «رام» خلیفه ، نجس است

 

وحدت این است که همراه ولایت باشی
شیعه‌ی سوخته در هُــرم برائت باشی

 

مصلحت بینی‌تان ، ربط ندارد به علی
آه از غربت و‌ مظلومیت قلب علی

 

★★★

عاقبت در دل محراب ، ولی را کشتند
به همین انگ ، «حسین بن علی» را کشتند

★★★

 

تفرقه نیست اگر ،  حق علی را خواهیم
تفرقه نیست که  با جاده‌ی او ‌ هم‌راهیم

 

نکند « شِـقـشِـقـیه » از نظرت جا مانده ..!؟
که علی مثل همیشه تک و تنها مانده ...!!

 

نشود ساده ببینید ، که سرّی ،  پشت است
تفرقه ، ذات سقیفه است ، که «محسن» کشته‌ست

 

نفس آل سعود، آل خلیفه ، نجس است...
هرکه رفته‌ست به دنبال سقیفه ، نجس است

 


★★★

شیعـه..!  هشدار ، که  در « سفسطه بازی » نشوی
به دو تا منطق بی قاعده  ؛  راضی نشوی ...

 

روضه‌ی حضرت زهرای شما تفرقه نیست
و تولا و تبرای شما تفرقه نیست ...

 

 

 

 

 

 

خدا کند که بیفتد قبول حضرت دوست..!!

والسلام

پنجاه و هشتم



شرح مختصر :

دیروز ، مهمان بزم معنوی منزل حضرت آقای سیدان بودیم

حاج آقا تازه از حج مشرف شده بودند

عده ای از دوستان اهل قلم و اهل منبر و اهل روضه و اهل بکاء در مجلس بودند

 

گرچه روز مباهله ، روز خاتم بخشی حضرت مولا ، و روز نزول هل اتی بود

ولی

مناسبت و علت گردهم‌آیی ، بیان فضایل بی بی جان حضرت فاطمه بنت اسد بود

دوست خوبم آقای امیر سلیمانی ، از مداحان خوش لحن مشهد، از بنده خواست برای اجرایش ، قطعه ای کوچک تقدیم کنم

 

ماحصلش شد

همین ناقابل....!!!

باشد که قبول حضرت یار افتد

 

 

 

 


فاطمه بنت اسد سلام الله علیها


" فاطمه " ،  "مادر کعبه" است اگر تفسیرش

نور محض است  و  سیاهیّ ، ندهد تغییرش

این «جُناسی» است که یک بار به عالم رخ داد

دختر «شیر» ، به «شیرش» بدهد از «شیرش»

 

 

 

یاسرحوتی

پنجم شهریور نود و هشت

 

 

پنجاه و هفتم

 

 

 

یا محروقه عند بابها

 

 

برگ برگ بهار می سوزد

گل ، در انبوه خار می سوزد

 

باغبان چشم هاش بارانی است

غنچه بر شاخسار می سوزد

 

عرش تا فرش ، دود آلود است

یار در پیش یار می سوزد..!

 

دست نحس غلاف بالا رفت

غیرت ذوالفقار می سوزد

 

لشکر علیه السلام دست بسته‌ی تنها

در خودش شمع وار می سوزد

 

معجری ، های های می گرید

چادری وصله دار ، می سوزد

 

مادری بار شیشه بر شانه

پشت در با فشار ، می سوزد

 

پسری ، آه آه می نالد

دختری ، زار زار می سوزد

 

* * *

 

چشم در راهِ منتقم ، هر روز

شیعه‌ی انتظار ، می سوزد

 

 

 

تاریخ : دوازدهمِ دوازدهمِ نود و پنج

 

 

 

 

یا علی

 

 

 

 

 

 

.

 

پنجاه و ششم

 

 

سیب دو نیم

 

 

گسترده اند ، سفرهی دارالنعیم را

سوزانده اند ، شعلهی داغ جحیم را

 

کوثر به جوش آمد و دریا خروش کرد

با خویش برد طعنهی تلخ عقیم را...!

 

با هر حسن حسن ، حسناتم زیاد شد

طوری که ، محو کرده تمام بدیم را

 

کا«مـ»ـل شده است علـ«ـم» و قلـ«ـم» های کال ما

مهرت  گذاشت در پی ما ، حرف «مـیم » را

 

از « من »  الی  « تو »  در رمضان الکریم ها

بگشوده اند ، صد طرق مستقیم را

 

گویی برای بودن هم آفریده اند

دست من و عبای امام کریم را

 

بر روی شانه های پیمبر کشیده ای

...تصویر شاعرانه سیب دو نیم را

 

شیعه بدون لطف امامش شکستنی است

آقای مهربان ..! ، پدری کن یتیم را

 

ما با توائیم ... با تو ... وَ سوگند میخوریم

در روز حشر هم به تو پیوند می خوریم ...

 

 

 

یاعلی

 

 

 

پنجاه و پنجم

شکستگی

 

 

 

سنگ بنای نفس ، برادر ، شکستگی ست

گره ذره ذره « من » شود ، آخر شکستگی ست

 

 

از حلق ِ مستجار ، حقیقت ظهور کرد

« اوج کمال خلق ، فقط در شکستگی ست »

 

 

خارم  چنان ، که پای « تو » سر خم نکرده ام

این سرو قامتی ِ « من » از سر شکستگی ست

 

 

حالا که گوشه گیر بیابان غفلتم...

احساس کرده ام ، اثر پرشکستگی ست

 

 

بالم شکست و ..، بند زدند و.. ، وبال شد

« من » را رها کنید ، که بهتر شکستگی ست

 

 

کشکولم از گدایی « شب » تا سحر تهی است

این هم دلیل « روشنی » از ور شکستگی ست

 

 

پرسیدم از حبیب ، طریق وصال چیست...!؟

فرمود : راه عشق سراسر شکستگی ست

 

 

یاعلی

 

 

رمضان 1436

تیر1394

پنجاه و چهارم

رفت و برگشت ...

 

 

 

 

وقت رفتـــن  ، 

                « دو »  تـا پســـــــر  را بـــُـرد

 

وقتِ برگشت  ،

                هــر « سه » را کشتنـــد . . .

 

 

 

 

یا علی

پنجاه و سوم

بای ذنب قتلت

نمی خواستم بنویسم

ولی دوستان امر کردند و اصرار ، لاجرم ادب را در اطاعت دانستم

هرچند ناقص است لکن

از کوزه برون همان طراود که در اوست

 

تقدیم به مظلوم در خون طپیده ؛ محسن بن فاطمه علیهما السلام ؛

 

 

 

 

برخاست دود و آتش کینه شدید شد

یک روزه شهر ، آنچه که بر خود ندید ، شد

 

تنها سه روز از سفر مصطفی ، گذشت  . .

. .  یک سوم از قبیله زهرا شهید شد

 

یک لشکر از میانه در تا که رد شدند

ساقه شکست و . . غنچه گل  ناپدید شد

 

در سوخت و ... فاطمه مجروح و ... طفل مُرد...

. . . هر نقشه ای که در سر نحسش کشید ، شد

 

حیدر که جای خود ، ولی از بعد کوچه ها

گفتند ،  گیسوان حسن هم سفید شد

 

جا دارد اینکه شیعه بسوزد الی ابد

ناموسمان کبود ، به دستی پلید شد...

 

* * *

 

مأمور صبر بود . . .   به این  فکر می کند ..

آن را که از  زبـان پیمبــر شنیــد ، شـد...

 

 

یاعلی

 

 

 

 

 

پنجاه و دوم

 

غزل عشق شنیدن دارد

 

 

ناز کن ،  نــاز  !   که این ناز، خریــدن دارد

منت تیغـــه‌ی ابـروت کشیـــدن دارد

 

چهره در پرده‌ی صد لایه ببـر ، حرفی نیست

اصلا این ماه ، پس ِ پرده کشیدن دارد

 

هاج و واجیم از این گیسوی در هم رفته

هفت و هشتی است گره خورده، که دیدن دارد

 

در نمازم اثـری از رد پایـت دیــدم

گفتم این سجده ، به معبود رسیدن دارد

 

سر انگشت چه قابل که سر یوسف شهر

به تماشـای خیـال تو بــریـــدن دارد

 

 *  *  *  *

 

حاضرم سر بدهم  سرزنشم هم بکنند

نمک طعنه این شور ، چشیدن دارد

 

گفته بودند که این عرصه نه جولانگه ماست

ما پـریدیم ،  بـبینـنـد ، پریــدن دارد

 

باختی یک سر و  یک قاطبه دل را بردی

پای سودایی تو ، جامه دریدن دارد

 

 

سنگ عشق تو نشانی است که بر سینه ماست

ایـن همـان عهـد ازل ، وعــده دیرینه ماسـت

 

 

 

یاعلی

 

پنجاه و یکم

 

به مناسب ظلم های مدام و بی پروایی که بر شیعه مظلوم می شود

 

اخیرا خبردار شدم حرامی های آمریکایی

به جهت حمایت از ایزدی ها ، زرتشتی ها  و مسیحیان عراق

قصد حمله تلافی جویانه‌ی نظامی بر داعشی های نجس العین را دارند

 

فی الجمله و به عنوان تظلم خواهی

به محضر امام شیعیان علیه السلام این چند بیت را دیشب بداهتا در هیئت سرودم که

صرف نظر از قواعد شعری ، به نیت قرائت دوستان هیئتی ام قراردادم

 

شاید مولایمان مثل همیشه ، دوباره بر شیعه مظلومش رحم کند

 

 

 

آقا قسم به عزت داور قیام کن..!

دیگر رسیده کار به آخر قیام کن..!

 

در هرکرانه پیکر بی جان فتاده است

هستی شده است عرصه محشر قیام کن

 

این جوجه های شیعه مظلوم را ببین...!

افتاده اند بی سر و بی پر ، قیام کن

 

زن های شیعه را به کنیزی فروختند

ای ذوالفقار غیربت حیدر...! قیام کن

 

* * *

 

عـالـم فدای ناخن پای رقیه جان

بر آه آه دختــر مضطر قیام کن

 

بر ما رسیده ...! مادرتان بار شیشه داشت

در انتـقـام گوهـر مـادر قیــام کن

 

یاعلی

پنجاهم

چند وقتی است که به مقتضیات شغلی در کشور افغانستان به سر میبرم

 

در حوالی محل سکونتم مسجدی از نوع ضرار وجود دارد

 

و هر ازگاهی صدایی شوم از گلوی یخ زده گلدسته های سیمانی اش

 

جگر زخمی ام را  نمک می پاشد

 

و چه ناجور این آواز نا همگون را  وصله پیکر اذان محمدی می نامند

 

چونان مکتب باطل خود....!

 

رسول الله رحمت مرا ببخشاید ....

 

 

صدای کفر می آید از این سکوی سیمانی

 

و شیطان را به رقص آورد اذان بی مسلمانی

 

 

ندارم شک ولایت را ، برائت می کند زیبا

 

ثواب حلق گیسو می رسد بر قوم سلمانی

 

 

ادامه دارد ...

چهل و نهم

شـمـا . . .

 

هرچه نور است به سیمای شما می بینم

من خدا را به تماشای شما می بینم

 

 

... واثر بخشی این معجزه صامت را

از نوای خوش  و  آوای شما می بینم

 

 

گرچه سر چشمه‌ی پیدایش ما  " من روحی "  است

" روح "  را گرم نفس های شما می بینم

 

 

هیچ کس را به حرم خانه‌ی دل ره ندهم

دل ، حریم است  ؛  در آن  ، جای شما می بینم

 

 

سـَر مغرور کجا و ... سـَر تسلیم و رضا...!؟

سـِّر این واقعـه را ،  پای شما می بینم

 

 

ماندم ؛  این نکته چه سرّی است که در هر سجده

نا خـود آگـاه ، رد پـای شما می بینم

 

 

هاتفی گفت :  اگر سجده بر این خاک کنی

می توانی که سلیمانی افلاک کنی

 

 

 

همین...

 

 

یاعلی

چهل و هفتم

آب و هوا ...

 

 

تقدیم به دوستم ـ جلال کیانی ـ که باردیف درخواستی ایشان سروده شد

 

 

آن چنان روی تو زیباست که حتی در مــِـه

می توان کرد ، تورا مست ، تماشا در مــِـه

 

مــَـه ابروی تو و... سلسله گیسویت ...

کششی داشت که ماندم همه شب را در مــِـه

 

سردی آه دل و خیسی چشمم میگفت ...

که خودم را به قفس بسته ام اینجا... در مــِـه

 

حال ماضی ( من ِ)  بی ( تو  ) به این شکل گذشت

رخوت و سردی و تاریکی و یلدا ... در مــِـه

 

(من) ، تهی از (تو) شده است و (تو) پـُر از ( او ) حالا ...

می هــراسم که بپـوســد (مـن ِ) تنــها در مــِـه

 

کاش بادی بوزد ... یابزند بارانی  ...!؟

خسته ام از تب اسرار معـما در مــِـه

 

هیچ کس چون من سرگشته ، هرگز

یا دخیل ... مـَه در پرده نشین ... یا در مــِـه

 

 

همــین...

 

چهل و ششم

السلام علیک یا بنت الحسین الشهیده




شام غريبان ، بدنم سوخته

چهره ؛ ز بسکه زدنم سوخته

هرچه که مو روي سرم بود ، واي...

علت زيبا شدنم سوخته ...!

 

******

 

يکي رو سري را ز رويم کشيد

يکي پنجه در بين مويم کشيد

من از روي نيزه خودم ديده ام

عجب آه سردي عمويم کشيد..!

 

******

 

( شبي آتشي در نيستان فتاد )

که بر جان آلاله طوفان فتاد

چنان مشت بر صورت طفل زد

که لب ، پاره شد نيز دندان فت



******


گل فاطمه ، گلپرش زرد شد

تمام وجودش همه درد شد

قريب سه هفته در آتش که سوخت  *

به يک شب همه پيکرش سرد شد




-----------------------

*منظور مدت بیست و پنج روز فاصله بین عاشورا تا روز شهادت بی بی جان  سلام الله علیها   است


چهل و پنجم

 

يا امام رضای مهربون ...!

 

حلاوت عبادت و طراوت معنويت دحوالارض ،

گواراي روح لطيف شما دوستان اهل البيت عليهم السلام

 

از بالاترين اعمال اين روز زيارت

حضرت مولانا ابالحسن علي بن موسي الرضا عليه السلام است

 

نائب الزياره همه شما خوبانم

 

اين هم هديه من رو سياه ، بر زلال جاري آينه هايتان.

 

 


 

... وگدا آمده اين بار شفاعت خواهي

تا رهايش نکني درخطرگمراهي

 

هرچه مي خواستمت مرحمتم کردي، حيف

شرمگينم نشدم آنچه که تو مي خواهي

 

وندانم به چه دردي است ، گرفتار شدم !؟

اي طبيبا ! گره بگشاي که تو آگاهي



*   *   *

 هر کسي خاک نشين تو شود محترم است

ندهم گرد حرم را به طلاي شاهي

 

در دل برکه سرخ وسط سينه‌ي من

نقش خورشيد نشسته است ، به جای ماهي

 

سر گلدسته به عشق تو اذان مي گويند

اشهد انک الحق که رئوف اللهي


 *   *   *

 آستان بوس حرم باش که اين قله نور

از تو تا حضرت خورشید  ندارد راهی

 



یاعلی


چهل و چهارم

 

 

 

ولست ادری خبر المسماری

سل صدرها خزینة الاسراری

 

 

 

شعله بالا گرفت اما ... میخ

با خجالت نشست از پا ...میخ

 

ناگهان ضربه ای به در خورد و...

سربرون کرد بی هوا تا میخ...

 

صاعقه بود و بر چمن می خورد

خورد می کرد استخوان را میخ

 

علت قتل مادر ما چیست..؟

ضربه‌ی تازیانه‌ها یا ... میخ

 

* * *

دختری گیسویش پریشان شد

گفت : بابا! ...شراره  بابا!...میخ

 

 

جای تغییر داره که حتما باید تغییر کند.وفقط خواستم ظهر شهادت مادر جانم یه چیزی تقدیم کرده باشم

 

یا علی

چهل و سوم

 

جائی برای غیر شما وا نکرده ام 

 

 

چنان شکسته پرم که ، پریدنم هرگز

منی که در همه حالی بریدنم ، هرگز

 

نسیم باغ پر از یاس مصطفی(ص) بودم

سه ماه میشود ...اما ، وزیدنم هرگز

 

ستون عرش الاهی ام و ترک خوردم

قسم به غیرت حیدر(ع) خمیدنم ، هرگز

 

غلاف تیغ نشست و شکست بازویم

وگرنه دست زمولا کشیدنم ، هرگز

 

چنان به گوشه چشمم نشسته رنگ غروب

دوباره چهره خورشید(ع) دیدنم ، هرگز

 

زبان زلف پریشان دخترم ، گویاست

نمانده طاقت شانه کشیدنم ، هرگز

 

گمان کنم که شکسته است چند دندانم

که نیست قدرت « یک نان جویدنم » هرگز

 

 * * * *

 

زسینه ،گر نفسم شوق پر زدن دارد

چنان شکسته پرم که پریدنم هرگز

 

 

یاعلی

 

 

چهل و دوم

 

به نام مادر تمام حسنهای عالم

 

ازاینکه تاخیر داشتم واقعا شرمنده ام

یکجا از تمام دوستان ارزشمندم که بنده رو قابل دونستند وکامنت گذاشتند کمال تشکر دارم

ازلطف همشون سپاسگزارم

 

ضمنا ازخود مادرم زهرا (سلام الله علیها) میخوام که از همه بانیانی که باعث شدند مشغله ذهنی من به قدری زیاد بشه که این درگاه کوچک (وبلاگ) چند ماهی بروز نشه نگذرند و تقاصش رو در دو دنیا ازشون پس بگیرند

شما دوستان هم که اهل مجالس ذکر اهل البیت علیبهم السلام هستید به دعای من آمین بگید

بگذریم که این نیز بگذرد

 

 

شنیدم که یک بنده خدائی که چندان سواد حوزوی هم نداره ولی متاسفانه در صدا و سیما

سخنرانی های زیادی هم میکنه اخیرا در یک مجلسی چنین  مضمونی رو خطاب به مبلغین ایراد کرده که

: " عید مردم رو تبدیل به عزاخانه نکنید "

من نفهمیدم توی مملکت ایشون بیشتر میفهمه یا علمای دین و رهبر جامعه

حتما همه ما در لحظه سال تحویل منویات معظم له رو شنیدیم( نقل به مضمون) که ایشون ضمن تبریک

 فرارسیدن سال نو فرمودند : ( حرمت فاطمیه رو حفظ کنید )

 

حالا بماند که صدا و سیما چقدر نسبت به عملی شدن این فرمان رهبری اقدام داشته که نداشته

ولی پر واضح است که رعایت حرمت ایام فاطمیه یعنی

اولا  ذکر فضایل حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها

ثانیا  اقامه عزاداری در بهترین نوع ممکن

حالا اگر دیگران از این جمله حضرت آقا چیز دیگری میدانند بفرمایند تا ماهم مطلع شویم

 

راستی اسم مقام معظم رهبری آمد یادم باشد که در یک پست دیگر جریان دیدار خصوصی

شعرا و مداحان اهل البیت علیهم السلام مشهدی رو با ایشون  بنویسم

خاطره دلنشینی بود که دراین ایام سال نو در حرم

حضرت مولانا ابالحسن الرضا علیه آلاف التحیه و السلام برگزار شد

یه جلسه خصوصی در حد ۴۰ نفری

 

 

یه غزل هم واسه ایام شهادت مادر سادات حضرت زهرا سلام الله علیها در پست چهل سوم تقدیم میکنم

 

انشاءالله قبول خاطر مادر افتد

 

یاعلی

چهل و يكم



هرجند زير سايه خورشيد خانه گرفته ام، اما چون دلم تنگ شاهزاده علي اكبر عليه السلام شد

اين پست رو تقديم به حضرت مولا ميكنم

ايرادي نگيريد، دل است ديگه



الوداعی که گفت... بابا ماند

بين تن ها امام تنها ماند

 

سرليلا(ع) هواي مجنون(ع) داشت

چشم  مجنون(ع)  به  پاي ليلا(ع) ماند

 

موج ؛ مي خورد بر لب ساحل

موج برگشت و ... ليك دريا ماند

 

علي اكبر ، علي و اكبر شد

جمله رفت و حروف بر جا ماند

 

با زره رفت ؛ با عبا برگشت

ردی از خون به خاک صحرا ماند

 

خواهر آمد ؛ برادرش را برد

تكه هاي پيمبر اما ماند

 

پيكرش زير سم مركب و ... سر

... روي نيزه براي فردا ماند

 

*   *   *

 

بعد از اين داغ در دل گودال

رمقي از حسين آيا ماند..!؟

 

ياعلي

چهلم

 

 

 

 

اين هم چهلمين پستم كه مگرخدا به لطف اربابم امام حسين عليه السلام قبول كند

 

 

يك اربعين گذشته و من غوره ام هنوز

 

 

 

 

 

 

حوصله

 

از خودم تا به خودم فاصله ها دارم من

و از اين فاصلهي خود، گله ها دارم من

 

دلم ازنفس ، شكسته شد وغارت رفته است

ترس از خاطره غائله ها دارم من

 

در خودم بودم و از خويش برونم بردند

شكوه از كرده اين قابله ها دارم من

 

اين محال است اگر ذوب شوم تو بــشوم

من من تا من تو ...!؟ فاصله ها دارم من

 

"من" و "دنيا" و "دل" و "غفلت از روز جزا"

ديرپائي است به پا سلسله ها دارم من

 

شب ديجور و ره دور و  وصال و. . .  هيهات

غفلت از پيچ و خم مـرحله ها دارم من

 

 درخيال لب و خال و شب گيسوي توأم

فرصتي نيست دگر ، مشغله ها دارم من

 

*   *   *

 

كاروان رفت و .... شقايق دل صحرا جا ماند

پس از آن ، گريه پيِ قافله ها دارم من

 

ياعلي

سي و نهم

 

 

 

گام آخر

 

هرچه دل ، شوریده گيسوي دلبر ، بهتر است

هرچه سر ، آشفته زلف معنبر، بهتر است

 

راز استکمال عاشق ، فعل "استمراری" است

هرچه كامم خشك تر  يا ديده ام تر بهتر است

 

سير تا ، سرچشمه و سيراب برگشتن نكوست

در مقامات گدائي گام آخر بهتر است

 

ما به اميد طهورائي شدن ، غوره شديم

ورنه تاكستان ما بي برگ و بي بر بهتر است

 

نسل ما بازارگرمي خريد يوسف اند

غير اين باشد اگر ، البته ابتر بهتر است

 

ما رعيت زادگان بسيار سلطان ديده ايم

بين شاهان ، پادشاه ذره پرور بهتر است

 

انبياء هم روز محشر گرچه صاحب منصب اند

درشفاعت منبر ابناء كوثر بهتر است

 

لذت نام شما در جام كامم ماندني ست

اين همان شهدي است كه ازشير مادر بهتر است

 

 

*   *   *

 

 

رأس كل آفرينش هم اگر باشی ، ولي

شاه بي سر گر پسندد ، عبد بي سر بهتر است

 

تا طنين " قل هو الله احد " جاري شود

صوت خون آلودۀ حلقوم اصغر بهتر است

 

ياعلي

 

سي و هشتم

 

چشم سحري








وقتي از آه سحر چشم تري نيست كه نيست

يعني از سير الاهي خبري نيست كه نيست

 

واي اگر چشمه چشم سـُهري* خشك شود

باغ مي خشكد و ديگر ثمري نيست كه نيست

 

سال ها هست كه از سفره شب محرومم

سال ها رفت كه از « آن » * اثري نيست كه نيست

 

من خودم بال خودم را به گناهم بستم

آسمان هست ، ولي حيف پري نيست كه نيست

 

گرگ نفسم ، نفَـس يوسف جانم را برد

بعد از آن ؛ حادثه تلخ تري نيست كه نيست

 

بعد يك عمر گرفتار شدن فهميدم

كار دنيا به جز افسانه گري نيست كه نيست

 

*  *  * 

 

هرچه معشوق طلب كرد همان بايد شد

شيوه عشق به اما ... اگري... نيست كه نيست

 

او به دنبال فقط سيصد و چندي مــرد است

     ما خجالت زده ، حتي نفري نيست كه نيست

 

درهـرخانـه كه تو  فكـر كنـي؛ من زده ام

غير اين خانه كه فيضي ببري نيست كه نيست


 

*        شب بيداري، نخفتن تا صبح

*        آن و لحظه خوش معنوي


سي و هفتم

 

 

 

 

اين رو فقط براي ثوابش نوشتم و بس ...

 

 

كجاست فريادرس بيچارگان و كس بي كسان...!

 

 

 

 

چه عاشقانه نشستیم در هواي كسي عليه السلام

شنيده مي شود از دورها صداي كسي عليه السلام

 

 

 

 

 

همان كسي كه از آغازِابتدا بوده است

و جز خدا نبرد پي به انتهاي کسی عليه السلام

 

 

همان كسي كه پر است از فراق و ... صدها حيف

كسي نيامده انگار آشناي كسي عليه السلام

 

 

من از طنین نفسهاش ، خوب دانستم

كه هست شد ، همه هستي فقط براي كسي عليه السلام

 

 

میان نافله ها در رکوع ها ، دیدم

نخواسته ، سر من خم شده به پاي كسي عليه السلام

 

 

شکست بال و پرم ،کنج  آشیانه ، ولی

دلم خوش است به امید بالهاي كسي عليه السلام

 

 

هزار و يك صد و چندي خزان گذشت ؛ افسوس

خبر نيامده ما را ز ماجراي كسي عليه السلام

 

 

خداكند كه بيايد وگرنه مي‌ترسم

دراين زمانه نشيند خسی به جاي كسي عليه السلام

 

 

نوا و ناله ناحق اثر نخواهد كرد

               مگر كه رحم كند حق، به ربناي كسي عليه السلام

 

 

وضو گرفته ام از چشم در افق خیسم

شنيده مي شود از دورها . . . .

 

 

نيمه شب نيمه شعبان1391

 

 

یا علی

سي و ششم




سلسله‌ي  قطعه  قطعه

السلام عليك يا باب الحوائج يا موسي بن جعفر

 

 

 

اول

 

ازهمان روز ازل خاك مرا ، آب  تورا

دست معمار از احسان به هم آميخته است

 

وشدي باب حوائج ، و شدم سائل تو

دستها را به عباي تو در آويخته است

 

آسمان جاي شما بود ، ولي حيف چه شد ...

... آب باران به دل چاه فرو ريخته است ؟

 


من از اين واقعه تا روز جزا حيرانم

 

 

 

 

دوم

 

وبنا بود كه محراب دعايت بشود

ولي افسوس در اين چاه زمينگير شدي

 

صورتت رنگ عوض كرده ، عذارت نيلي است

چه بلائي به سرت آمده كه پير شدي ؟

 

توهماني كه به جبريل پر و بال دهد

پس چگونه بنويسيم كه زنجير شدي..!؟

 


من تورا باني جبرئيل امين مي دانم

 

 

 

سوم

 

چارده سال تورا گوشه زندان ديدم

چارده قرن اگر گريه كنم باز كم است

 

استخوانهات چو گيسوت مجعد شده اند

اين هم از همرهي آهن و زنجير و نـم است

 

وشنيدم بدنت چون پرگل نازك شد

زير اين نازكِ گل ، قامت خورشيد خم است

 


در عزايت همهي عمر رثا مي خوانم

 

 

 

 

چهار

 

چه غريبانه روي تخته‌ي در مي رفتي

بال و پرهاي پرستوئي ات  هر جا مي ريخت

 

دهني يخ زده آن روز جگر ها را سوخت

آتشي تلخ به كام همه دنيا مي ريخت

 

پسري آمده بود و ... پدري را مي برد...

... اشكها بود كه در غصه بابا مي ريخت

 


باز  از گريه معصومهي تو گريانم

 


گريز

 

*  *  *

 

 

تا نوشتم در و آتش ، قلم از سينه شكست

... عرق خجلت پيشاني دنيا مي ريخت...

 

گرچه باور نتوان كرد ولي ديده شده ست

رد پاي گل  ني را كه به صحرا مي ريخت

 

 

سال ها در پي اين نيزه‌ي سرگردانم

تامگر لب بگشايد بشود قرآنم

 

 


ياعلي

 

 

 

سي و پنجم

سلام بر زينب اسطوره صبـر و رضـا

 

 

اول

 

مادسته دسته شيعه تسليم زينبيم

بيچاره آن دلي كه در اين قوم و رسته نيست

 

 

با دستهاي بسته  هـزاران گـره گشـود

ثابت شده ست ، دخت علي ، دست بسته نيست

 

 

گيرم به چشم شوهر خود هم غريبه شد

گيرم خميده گشت ؛ ولي هيچ خسته نيست

 

 

برخيز و باز ، نافله‌ات را به‌پـا نـمـا

پيغمبر قيام ، كه از پا نشسته نيست

 

 

سر را به پاي محمل سالار خود شكست

گرچه سرش‌شكسته ؛ ولي سرشكسته نيست

 

 

اين ها اشاره اي ز مقامات زينب است

 

 

 

 

دوم

وقتي كه رفت معجـر زينب كبـود بود

وقتي رسيـد ، گيسـويـش اما سپيـد بود

 

 

وقتي كه رفت كوه مصيبت به شانه داشت

وقتي رسيـد مثل هميشـه رشيـد بود

 

جاي تمام دختـركـان تازيـانـه خورد

طوري كه زنده ماندن زينب بعيد بود

 

 

تاريخ شاهد است همان خطبه هاي او

تنها دليل مرگ زمــام يزيـد بود

 

 

اين بي عقيدگي است بگويم وفات كرد

ام المصائب است و يقينـاً  شهيد بود

 

 

هر كس شهيد شد زكرامات زينب است

 

 

 

 

سوم

 

 

خورشيـد واره ، از افق نور مي دميد

صبح سپيـد شـام ستـم را سيـاه كرد

 

 

ازجنس فاطمه است ؛ بيابان كوفه را...

بر روي بال هاي ملك طي راه كرد

 

 

آن شب اگر نبود امامت تمام بود

خود را پناه حجت بي سر پناه كرد

 

 

بـالله قسم كه كرب بلامات زينب است




ياعلي

سی و چهارم

بدون شرح...


یا امام هادی



بهتر آن بود همان عالم بالا باشی

شأن تو برتر از این است که با ما باشی


ولی انگار هدایت گری خلق به توست

تا چو خورشید فروزنده دنیا باشی


اینکه شاهان همگی نوکر دریار تواند

بی جهت نیست ... ، خدا خواسته آقا باشی


همه هستی اگر قطره باران باشد

مصدر خلق توهستی ، تو که دريا باشی


ونوشتند که جمعی ز دمت زنده شدند

و نوشتیم که افضل ز مسیحا باشی


گرچه از سفره تان نان و نمک ها داریم

ولی حیف است اگر بین گدا ها باشی


* * * 


فکر کردند غریبی و نداری  یاری ؟

ما نمردیم ببينند تو تنها باشی


من به فرمان و به قربان توام تا هستم

و تو شاهنشه و مولای منی تا باشی


* * *


هرچه گفتیم فقط گوشه ای ازفضل تو بود

اصل این است ، جگر گوشه زهرا باشی . . .



یا علی





سي و سوم

 

واما يك شعر قديمي كه خودم خيلي دوستش دارم...

 

زلال اشك

 

زلال آينه ها را به گريه آوردي

شكوه عرش علا  را به گريه آوردي

 

من الهزيز جهنم الي حظيظ بهشت

تو از كجا به كجارا به گريه آوردي

 

الاالـهـه خورشيدپشت ابركبود

تمام اهل ســما را  به گريه آوردي

 

چراقنوت شكسته گرفته اي ، بانـو!

چه كرده اي كه دعا را به گريه آوردي؟

 

كنار بستر تو هيبت علي بشكست

تو مرد هردو سرا را به گريه آوردي


رواست اينكه پيمبر به مرتضي گويد :

... به خنده برده اي يـارا  به گريه آوردي ؟


 

* * *

 

ندا رسيد حسن را ... ، حسين را  بردار

خداگواست خدا را به گريه آوردي

 

فاطميه 95 روزه 1389

 

 

 

ياعلي

سي و دوم


واي مادرم


السلام عليك ايتها الصديقه الشهيده

السلام عليك ايتها المـغـصــوبـه حقـــها

السلام عليك ايتها المكســوره ضلعـــها

السلام علي من خفي قـدرها و قبـرهـا

السلام علي من سقط جنينها ـ محسن ـ ظلما و جورا

و نحن ننتظر علي منتقمك المهدي ،الصاحب العصر والزمان

.

.

.

ولعنه الدائمه علي من كذب ولايتك و شهادتك








مبهوت مانده فلسفه از اين محال ها

ازلطف او گرفته زبان ها مجال ها

 

يک لحظه مصطفی و همان لحظه مرتضاست

يک جا ظهورکرده جمال و جلال ها

 

از بوسه بوسه های پيمبر به دستهاش

هردو رسيده اند به اوج کمال ها

 

با يک خطابه ، کار نبی گونه کرد وگفت

تنها علی است مرز حرام و حلال ها

 

سکان عرش و رشته خلقت به دست اوست

ترسی نداشت در دل خود از جدال ها

 

... نفرين اگر نکرد به امر امام بود

او فاطمه است، مظهر اين امتثال ها

 

  *  *  *  *

 

 

آن روز اگر بلال اذان شکسته خواند

امروز  روی مأذنه ها ما بلال ها . . .

 

 

 . . . با روضه می کشيم وسط پای کوچه را

بعد از گذشت اين همه از عمر سال ها

 

 

آتش کجا و معجر ريحانه بهشت  ...!؟

ماندند  زيـر بار چــراهـا  سئــوال هـا

 

  *  *  *  *

 

يک جمله عمق جان مرا واژه واژه سوخت

آخـر چگـونه پـرزده   با اينــکه بال هـا. . . . !؟









ياعلي






سي و يكم



به نام صاحب دلهاي منتظر


نوشته اند كافي است يكبار طواف چشمه خورشيد كنيد تا زمزم بهارتان بجوشد


ما كه يك هزار و سيصد و نود و . . . بار چرخيديم


دريغ ... زمستانمان بهاري نشد


فسرده و افسرده ايم و صد حيف كه پژمرده. . .


و خوب ميدانيم


تا او جاري نشود  ، مــا گل نخواهيم كرد




 اين هم يك غزل قديمي


عادت

 

اين يك مصيبت است( نبودي و زيستم )

تنها براي عـرض ارادت گريـستـم

 

سجاده پهن كردم و... دراوج گريه ها

دراشتياق جنت و حور و پريستم

 

پاي ركاب خود، طلب مرد مي كني

بي پرده گويمت كه نبودم ... كه نيستم...

 

اي خاك بر سرم ، به خدا ورشكسته ام

ديگر توان نمانده كه بر پا بايستم

 

درالتهاب برزخ ِ وهم و جنون خويش

درحيرتم چگونه ... كجا .... يا كه كيستم ؟


هر رفت و آمد نفسم داد مي‌زند . . .

عادت شده است غيبتتان چون كه زيستم



ياعلي