خوش آمدید                                         / گزیده اشعار داود رحیمی

شاعر اگر شدم اثرات دعای توست/وقتی دعای توست فقط هم برای توست!

سلام به همه اهالی شعر و ادب مخصوصا دوست دارای شعر آئینی. اگه در مورد اشعار انتقاد یا پیشنهادی دارید بفرمایید.

اگه خواستید شعری رو بردارید لطف کنید بگید مال کیه و از کجا برداشتید که یه وقت ... !!! ممنون!

التماس دعا / یا علی مدد

به کانال تلگرامی بنده بپیوندید

اشعار و نوحه های داود رحیمی

 

سلام

ازین به بعد همه ی اشعار و نوحه های حقیر در  کانال تلگرامی گذاشته می شود. 

در صورت تمایل به کانال بپیوندید و لینک آن را برای دوستانتان ارسال کنید:

davudrahimi@

با جدیدترین اشعار و نوحه ها در خدمت ذاکرین آل الله علیهم السلام هستم

 

ارتباط با ادمین:

Davudrahimi67@

بیاتابگردیم دور سر تو

الهی فدای دوچشم تر تو

چگونه دراین خیمه سالم بمانیم؟

که دیدیم درخون تپیداکبرتو

تو و دخترت داغدار جوانید

وما شرمسار تو و دختر تو

تورا جان این کودک شیرخواره

سرمافدای سر اصغر تو

بفرماقبول این قربانی ات را

دوتاهدیه ایم ازسوی خواهرتو

اجازه بده جان مادربزرگ

که ماهم بمیریم زیر پر تو

 

نبینیم هرگزکه ماتم بگیری

امیری حسین ونعم الامیری

 

برادر چرا غم گرفته صدایت؟

دوتادسته گل هدیه دارم برایت

دوتاشاخ شمشاد رعنا و زیبا

دوحیدرنصب دو مرید ولایت

خودم که نشد جان دهم در رکابت

عزیزم جگرگوشه هایم فدایت

همه هستی ام،پاره های تنم را

خودم بادودستم بریزم به پایت

سربچه هایم فدای سر تو

سرمن فدای سربچه هایت

 

من و بچه هایم فدای رقیه

بمیریم الهی برای رقیه

 

چگونه تورا غرق درغم ببینند؟

چگونه بمانند و ماتم ببینند؟

پسرهای باغیرت من چگونه

بمانند و قد مرا خم ببینند؟

چگونه سرت را روی نیزه ها و

تنت را به گودال درهم ببینند؟

چگونه به دستان طفلان طناب و

به رخسار،سیلی محکم ببینند؟

چگونه مرا درلباس اسارت

گرفتار و بی یار و محرم ببینند؟

چگونه بمانند در مجلس شام

و بزم شرابی فراهم ببینند؟

چگونه رباب و من و حرمله را

به هرکوی و بازار باهم ببینند؟

 

اجازه بده که برایت بمیرند

نباشند بعدازتو ماتم بگیرند

عدم بودیم تو با یک اشاره هستمان کردی

و تا گیریم دامانت سرا پا دستمان کردی

به پای بست شیخ عاملی پابستمان کردی

شراب ناب سقاخانه دادی مستمان کردی

 

همین یک کاسه ازآب حرم آنقدر گیرا بود

که گویا باده ی صد ساله در پیمانه ی مابود

 

در ایوان شما مستیم ازین مستی شرف داریم

اگر افتان و خیزانیم اگر تنبور و دف داریم

اگر هو میکشیم اینجا اگر باده به کف داریم

ازآن باشد که اینجا حس ایوان نجف داریم

 

امیر هشتم عالم! علی جانم! مگر قنبر نمیخواهی؟

فقط لب تر بکن آقا، بفرما سر نمیخواهی؟

 

به سر شوق شما داریم و روی دستمان، سرها

به رقص آورده مارا هم سماع این کبوترها

چه بارانی ز اشک شوق می بارد دم درها

دم باب الجوادت وعده ی دیدار نوکرها

 

نوشته: "آستان حضرت شاه کریم" اینجا

گدایی نه، که ما داریم "شاهی" می کنیم اینجا

 

جنون ما که مجنونیم از آن ابتدا بوده

دلیل این جنون هم حسن بی حد شما بوده

گمانم "عالم زر" درهمین ایوان طلابوده

در آن عالم دم "قالو بلی" مان "یا رضا" بوده

 

توسلطان الرئوفی ازقدیم و از ازل بودی

الفبایی نبود اما تو شه بیت غزل بودی

 

خدا را درنماز کودکی در این حرم دیدم

بهشتی را که می گویند، با چشم خودم دیدم

به هر سمتی سرم چرخید جولان کرم دیدم

چنان از تو کرم دیدم خودم را محتشم دیدم

 

یقین دارم قیامت نیستم من دست و پا بسته

دو رکعت نافله بالای سر، بار مرا بسته

 

به مهمان بیشتر آقا عنایت می کند اینجا

گدا، حاتم شده مشق سخاوت می کند اینجا

در و دیوار صحنش هم طبابت می کند اینجا

خدا هم آمده دارد زیارت می کند اینجا

 

به من خرده نگیر این عقل تعریفی ندارد که

شدم دیوانه اش، دیوانه تکلیفی ندارد که!

 

داود رحیمی

۱۵ شوال سالروز شهادت حضرت حمزه ی سیدالشهدا:

 

اثرعشق

 

عشق هرجاروداثر دارد

ماجراهابه زیرسردارد

هرکه باعشق روبه روشدگفت

غالباعاشقی خطردارد

عشق بااضطرار همراه است

آتشی داغ وشعله ور دارد

هرچه معشوق دلرباترشد

عاشقانی گزیده تر دارد

بارعشق رسول راباید

یک نفرمثل حمزه بردارد

حمزه ی عاشق وعلی باشند

مصطفی لشکری قدر دارد

حمزه را سید شهیدان کرد

عاشقی اینچنین هنر دارد

جگر پاره پاره اش فهماند

عاشقی کارباجگر دارد

 

گرچه جسمش جداجداشده است

بازشکرخداکه سردارد

خواهرش خوب شدنبودو ندید

فقط ازماجرا خبر دارد

کربلاهم نمایش عشق است

عشق هرجاروداثر دارد

 

داود رحیمی

باغ غزه

 

شری که سوی بلبل بی بال بردند

تحت سکوت جغدهای لال بردند

غارتگران حتی درختان را شکستند

از باغ غزه میوه ها را کال بردند

کودک کشانی که نشان های شجاعت

با کشتن تنهاترین اطفال بردند

مولایمان فرمود جا دارد بمیرید

وقتی شنید از اجنبی خلخال بردند

امروز جان و مال هم کیشانمان را

سگ های هار صهیون و دجال بردند

در یک سکوت مرگبار و خنده آور

بی قیل و قال و شورش و جنجال بردند!

هر روز در غزه هزاران کربلا را

با بمب ها کشتند و در گودال بردند

 

داود رحیمی

تقدیم به امام حسن علیه السلام:

 

سبط اکبر! به پیمبر چه شباهت داری

نکند آمده ای قصد نبوت داری؟

بی سبب نیست که بر سجده می افتی هرشب

به روی شانه ی خود بار امامت داری

دست ما را تو گرفتی و رساندی به خدا

قمر چارمی و نور هدایت داری

عرض حاجت به کریمان سبب رشد گداست

ور نه آقا تو به این عرضه چه حاجت داری؟

قبل از آنی که بخواهیم به ما بخشیدی

صد برابر ز کریمان تو کرامت داری

حرف یک عمر بزرگیست نه یک بار و دو بار

سالیانیست به این سروری عادت داری

سروران مثل تو "ارباب" ندیدند حسن!

همه ماندند، چه لطفی به گدایت داری!

سور میلاد تو سی شب همه مان مهمانیم

چقدر پیش خدا ارزش و عزت داری

وجناتت سکناتت حرکاتت علوی

سهم ارث از پدرت، نور ولایت داری

تو که شاگرد علی بودی و هم رزم حسین

در همه فوت و فن رزم مهارت داری

با سر_ نیزه ی صلحت به دل کفر زدی

سپر_ صبر، و شمشیر سیاست داری

ترس محشر به دلم راه ندارد آقا

چون تو از مادر خود اذن شفاعت داری

 

داود رحیمی

یا حضرت خدیجه!

 

ماهی و دلگرمی خورشید از تو بوده

پشت و پناه وحی و توحید از تو بوده

توفیق دین بی شک و تردید از تو بوده

کمتر سخن در مدح و تمجید از تو بوده

 

بانوی با خیر و فضیلت یا خدیجه!

ای دست و بازوی نبوت یا خدیجه!

 

تو اولین بنیانگذار عشق بودی

عشقت محمد بود و یار عشق بودی

پروانه ای دور مدار عشق بودی

از جان و از دل پای کار عشق بودی

 

سرمایه ات را در دکان عشق دادی

عاشق شدن را تو نشان عشق دادی

 

زن بودی و "مردی" به مردان یاد دادی

بانو! به زنها دین و ایمان یاد دادی

عاشق شدن را به جوانان یاد دادی

انفاق کردن را به پیران یاد دادی

 

گویند شغل انبیا آموزگاریست

شأن شما هم کمتر از پیغمبران نیست

 

درظلمت شب می شدی مهتاب بانو

مادربزرگ حضرت ارباب، بانو!

بعد از تو عالم می شود بی تاب بانو

از داغ تو دردانه ات شد آب بانو

 

در زندگی خیلی مصیبت ها کشیدی

اما خدا را شکر ازین بدتر ندیدی

 

گرچه تحمل کرده ای آزار بسیار

اما نخوردی با سر و صورت به دیوار

هرگز نرفتی دست بسته سوی بازار

سیلی نخوردی از یهود مردم آزار

 

بعد از شما دختر شدن هم دردسر داشت

خواهر شدن، مادر شدن هم دردسر داشت

 

رفتی و "عام الحزن" شد هر سال بی تو

احمد شده یک بلبل بی بال بی تو

زهرای تو هی می رود از حال بی تو

روزی همین زهرا ... ته_ گودال... بی تو...

 

آتش به جان ها می زند با شور و شینش

عالم به هم ریزد از داغ حسینش

 

گودال و زهرا و حسین و شمر و خنجر

یک گام عقب تر چشم های خیس خواهر

شمشیر دارد می برد... الله اکبر

ناگاه بالا می رود از نیزه ها، سر

 

زینب کنار قتلگاه از دور می دید

از بس تنش را زیر و رو کردند پاشید

 

"سر" می رود، "تن" مانده زیر سم مرکب

با نعل های تازه "تن" شد نامرتب

"سر" روی نیزه، می خورد هی سنگ بر لب

بین "سر" و "تن" می دود بیچاره زینب

 

یک دست بر زانو و یک دستش به معجر

آمد کنار "تن" برای بار آخر

 

می خواهد از صورت ببوسد سر ندارد

یک جای دسالم هم که در پیکر ندارد

در دست هم انگشت و انگشتر ندارد

پس چاره ای غیر از رگ حنجر ندارد

 

یک بوسه صبح و بوسه ای در ظهر_ آتش

آن بوسه او را زنده کرد این بوسه کشتش!

 

سر رفته و از این بدن چیزی نمانده

بر پیکرش از پیرهن چیزی نمانده

بس نیزه خورده از دهن چیزی نمانده

جز بوریا بهر کفن چیزی نمانده

 

دار و ندار خیمه ها رفته به غارت

این بچه ها ماندند و یک رخت اسارت

 

داود رحیمی

نه فقط تو، به قلب من هم زد

فاصله کم شده است ومحکم زد

چه بلایی سر توآورده است؟

این سه شعبه برای یک مرد است!

آخراین تیر قد پیکر توست

سر آن پهن تر ز حنجر توست

خون پراکنده شد بمیرم من

سرتو کنده شد بمیرم من

می کشم روی تو عبا، پسرم

می روم پشت خیمه ها، پسرم

کاش می شد که سینه چاک کنم

پیکرت راچگونه خاک کنم؟

ترسم ازاینکه زیر و روت کنند

باسر نیزه جست و جوت کنند

مادرت را کسی اسیر کند

نیزه در حنجر تو گیر کند

آخر این طرز جست و جویت نیست

نیزه اندازه ی گلویت نیست

آخرش روی نیزه رفت سرت

تا ابد روی سینه ام بدنت...

 

داود رحیمی

آرام نمودی تب و تاب هیجان را
جوشانده ای از شوق خودت هر غلیان را
ازپای نشاندی ز تعجب جریان را
از دشمن و از دوست ربودی دلشان را
اینگونه رضا کرده ای از خود دوجهان را

هم رونق کار از می و میخانه گرفتی
هم عقل ز هر عاقل و دیوانه گرفتی
در قلب سماوات و زمین لانه گرفتی
ای عالِم فرزانه چه رندانه گرفتی
در دست خودت نبض زمین را و زمان را

در پاسختان مانده هر استادی و رندی
هر عالم ایرانی و یونانی و هندی
گشته است مسلمان تو نصرانی سندی
قوربان سَنه دانوشماقین اعجاز تکندی
بستی به کمند سخنت دست زبان را

اسلام بدون تو درونمایه ندارد
گردن کشی بی خردان پایه ندارد
خورشیدی و دیدند قدت سایه ندارد
همسایه به جز خیر به همسایه ندارد
همسایه قدم رنجه کن و منزلمان را...

لبخند زدی شعر در اوهام من افتاد
زآن روز خرابت شدم ای خانه ات آباد!
با قافیه ی پنجره فولاد و گهرشاد
هی شعر نوشتم من و چشمت صله را داد
دربند کشیدی تو معانی و بیان را

دربان جنان دل به در صحن شما بست
دالان بهشت است همین راهرو این بست
حوض وسط صحن همان کوثر نقد است
ساقی بهشتی شده از آب حرم مست
پابست حرم کرده ای آن آب روان را

جبریل کمر بسته به فراشی صحنت
حور و پریان گرم گهر پاشی صحنت
آن سدره و طوبی گلی از کاشی صحنت
برده است جنان را همه در حاشیه صحنت
بیچاره ی خود کرده حریم تو جنان را

نوشاعری آمد به حرم دفترش افتاد
شد خیره به گلدسته کلاه از سرش افتاد
هی خواست بماند سر پا، آخرش افتاد
تاخوردزمین یاد پدر و مادرش افتاد
دستی به دعا برد و تمام پدران را...

هرکس که تورا داشته اثنی عشری شد
ایام خوش آن بود که با تو سپری شد
درصحن گهرشاد دل از غصه بری شد
تصویر من و صحن تو عکسی هنری شد
در ناب ترین جای اتاقم زدم آن را

هرجای دگر رفتم از آن خیر ندیدم
یک مرتبه "برگرد" از این در نشنیدم
من هرچه کشیدم ز دل خویش کشیدم
ارزان نفروشم که من ارزان نخریدم -
در نوکریت خرج کنم عمر گران را

هر شاه شده خادم دربار توچندی
پر وا کند از بام تو در دام کمندی
از تو طلب رزق کند عایله مندی
از رسم گدایی شما نکته و پندی
آموخته هر پیر خردمند جوان را

ای ضامن دنیای من و آخرت من
ای کاش به درکت برسد معرفت من!
مردن کف صحنت بشود عاقبت من
بهتر ز خودم آگهی از مصلحت من
حکم از تو، دلم دست خودت داده عنان را

با جنس خرابم شده ام وصله ی ناجور
هرشب به سلامی بشوم زائرت از دور
تو شاه خراسانی و من پیر نشابور
خود را برسان پام رسیده است لب گور
ای صاحب جان! می سپرم دست تو جان را

داود رحیمی

 

قنبر بگو تمام غلامان به صف شوند
مشغول چنگ و داریه و ساز و کف شوند
پیر و جوان تمام پیاله به کف شوند
خَم تا کمر به سوی امیر نجف شوند
ساقی بیا و جام مرا پر شراب کن

خورشید! زیر نور علی نامشخصی
مهتاب! بعد ازین برو دیگر مرخصی
ای گل تو پیش نوگل ما کمتر خسی
هرکار هم کنی که به گردش نمی رسی
حالا هزار بار رخت را خضاب کن

از روز اولی که شما را شناختم
اسلام خویش را به اصول تو ساختم
یک عمر در حرارت عشقت گداختم
عشق تو را به هرچه فروشم که باختم
مولا خودت بهای جنون را حساب کن

بر لوح دل جمال شما را نگاشتم
چیزی به جز نهال ولایت نکاشتم
من هرچه داشتم سر عشقت گذاشتم
هرچه نداشتم دل عاشق که داشتم
دل را اسیر زلف پر از پیچ و تاب کن

سر می تراشم از سرِ رسم قلندری
محکم گره زدم به کمربند نوکری
پیدا نمی کنم ز تو ارباب بهتری
سوگند می خورم نروم جای دیگری
سر می دهم ولی سرِ قولم حساب کن

انکار مرتضی عملی احمقانه بود
نور علی شبیه خدایش یگانه بود
این داستان کعبه و مسجد بهانه بود
اینها برای اهل نظر یک نشانه بود
یعنی بگو علی و خدا را خطاب کن

آتش پرست چهره ی نورانی توایم
با افتخار, شیعه ی ایرانی توایم
فرمانبر امیر خراسانی توایم
با ذوق و شوق در صف قربانی توایم
یا مرتضی بیا و مرا انتخاب کن

داود رحیمی

تقدیم به بانوی عالم حضرت فاطمه سلام الله علیها:

دنیا برای مرتبه اش، جا نداشته
دنیا که هیچ، عالم بالا نداشته!
مانند او خدای تعالی نداشته
هر کس ازو جداست، خدا را نداشته

او فاطمه است، فاطمه همتا نداشته

نعمت تمام شد به نبی و بنی بشر
منت گذاشته است خدا بر سر پدر
با خلق دختری که می ارزد به صد پسر
دختر که دیده است در این جایگاه و فرّ؟

جز او کسی لیاقت " لَو لا" نداشته

در خواب، این جهان فرو مایه مانده بود
شعر خدا سروده شد آرایه مانده بود
ارکان دین مشخص و یک پایه مانده بود
قرآن معطل دو سه تا آیه مانده بود

قرآن بدون فاطمه معنا نداشته

نه سال با پیمبر و نه سال با علی
"یا فاطمه" قرائتی از ذکر "یا علی"
هم فاطمه اند هر دو وَ هم هر دوتا علی
زهرا برای شیعه امام است یا علی؟

منکر توان فهم معما نداشته!

فرقی نمی کند دَم او با دَم علی
زهراست ذوالفقار علی همدم علی
یک بار هم گلایه نکرد از کم علی
مدیون مادرم که شدم آدم علی

هر کس از او برید تولی نداشته

موسی نداشته است کرامات اینچنین
مانده خلیل هم ز مقامات اینچنین
جبریل هم نداشت عبادات اینچنین
اصلا علی تمام فتوحات اینچنین ...

جز با دعای حضرت زهرا نداشته

حیدر به نام نامی تو ناز می کند
جبریل زیر پای تو پرواز می کند
گرد و غبار مقدمت اعجاز می کند
نخ های چادر تو گره باز می کند

الطاف تو یهودی و ترسا نداشته

انسان نمی رسد به سعادت بدون تو
گمراه مانده بود هدایت، بدون تو
معنی نمی گرفت بصیرت، بدون تو
باقی نمانده بود ولایت بدون تو

یک هم نفس به غیر تو، مولا نداشته

شمعی و زیر پای تو پروانه ریخته
بانو چقدر دور تو دیوانه ریخته!
از جام هر نگاه تو میخانه ریخته
اینجا سبو شکسته و پیمانه ریخته

مست تو که نیاز به اینها نداشته

داود رحیمی

 

شور شهادت

"ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم"

سر داده ایم و تن به مذلت نداده ایم

ما از ازل به حکم جنون سر نهاده ایم

تا آخرین نفس سر عهد ایستاده ایم


جان می دهیم بر سر عهدی که بسته ایم

ما دست های عهدشکن را شکسته ایم


ما از حسین راه سعادت گرفته ایم

از آن قیام، درس شجاعت گرفته ایم

خون داده ایم، عزت و شوکت گرفته ایم

خنجر بکش که شور شهادت گرفته ایم


دست علیست پرچم پر افتخار ما

هیهات اگر قلاف شود ذوالفقار ما


با افتخار، شیعه ی ایرانی توایم

در انتظار یوسف کنعانی توایم

فرمانبر امیر خراسانی توایم

با ذوق و شوق در صف قربانی توایم


صید خود انتخاب کن از بین ما علی

"یا مظهرالعجایب و یا مرتضی علی"


فرمان رهبری شده فصل الخطاب ما

روشن شده است عالم ازین آفتاب ما

تاریخ را به هم زده است انقلاب ما

کابوس کافران شده اسلام ناب ما


سی سال دشمنان همه رو دست خورده اند

هرکار کرده اند به بن بست خورده اند


ما دست از آرمان مقدس نمی کشیم

در هیچ پرچمی دو مثلث نمی کشیم

تحریم هم کنید که پا پس نمی کشیم

خود می پریم و منت کرکس نمی کشیم


مارا کسی شناخت که با عشق آشناست

تاریخ ما ادامه ی تاریخ کربلاست


در شرع ما مسامحه با خصم باطل است

در پیش رویمان صف یک مشت بزدل است

حتی خیال حمله به ما نیز مشکل است

این آخرین پیام به این قوم قاتل است


صمصام منتقم برسد، اینچنین که نیست!

حالا بتاز نوبت ماهم رسیدنیست


نابودی بنای ستم وعده ی خداست

طومار سرنوشت جهان دست شیعه هاست

هرچند مدتی است عنان در کف شماست

دقت کنید! سکه به نام امام ماست


باز آن لباس خاکی خود را به تن کنیم

بادست خود یکایکتان را کفن کنیم


قوم یهود! قلعه ی خیبر چگونه بود؟

تاریخ را بخوان و ببین "در" چگونه بود؟

از ما بپرس حمله ی حیدر چگونه بود؟

در پیش خنجرش سر و پیکر چگونه بود؟


از ما بترس نسل همان حیدریم ما

آماده ی اشاره ای از رهبریم ما


داود رحیمی

 

شور شهادت

"ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم"

سر داده ایم و تن به مذلت نداده ایم

ما از ازل به حکم جنون سر نهاده ایم

تا آخرین نفس سر عهد ایستاده ایم


جان می دهیم بر سر عهدی که بسته ایم

ما دست های عهدشکن را شکسته ایم


ما از حسین راه سعادت گرفته ایم

از آن قیام، درس شجاعت گرفته ایم

خون داده ایم، عزت و شوکت گرفته ایم

خنجر بکش که شور شهادت گرفته ایم


دست علیست پرچم پر افتخار ما

هیهات اگر قلاف شود ذوالفقار ما


با افتخار، شیعه ی ایرانی توایم

در انتظار یوسف کنعانی توایم

فرمانبر امیر خراسانی توایم

با ذوق و شوق در صف قربانی توایم


صید خود انتخاب کن از بین ما علی

"یا مظهرالعجایب و یا مرتضی علی"


فرمان رهبری شده فصل الخطاب ما

روشن شده است عالم ازین آفتاب ما

تاریخ را به هم زده است انقلاب ما

کابوس کافران شده اسلام ناب ما


سی سال دشمنان همه رو دست خورده اند

هرکار کرده اند به بن بست خورده اند

 

موسای شیعه! بی عصا پیغمبری تو

باچشم هایت معجزه می آوری تو

اصلا نیازی به عصا و اژدها نیست

بی معجزه از ساحران دل می بری تو

تنها نه اینکه دلبر ما شیعیانی

دل برده ای از آدم و جن و پری تو

هم می کشی مارا و هم جان می دهیمان

موسایی اما از همه عیسی تری تو

هرجای ایران می روم نور شما هست

من مطمئنم صاحب این کشوری تو

ازبس که خیر تو به این مردم رسیده

فهمیده ام که مثل زهرا کوثری تو

بین مسیر کاظمین و مشهد و قم

هی دوره گردی می کنم تابگذری تو

نزدیکی باب الرضا دل می فروشم

در راه برگشت از زیارت، می خری تو؟

شور شهادت

 

"ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم"

سر داده ایم و تن به مذلت نداده ایم

ما از ازل به حکم جنون سر نهاده ایم

تا آخرین نفس سر عهد ایستاده ایم

 

جان می دهیم بر سر عهدی که بسته ایم

ما دست های عهدشکن را شکسته ایم

 

ما از حسین راه سعادت گرفته ایم

از آن قیام، درس شجاعت گرفته ایم

خون داده ایم، عزت و شوکت گرفته ایم

خنجر بکش که شور شهادت گرفته ایم

 

دست علیست پرچم پر افتخار ما

هیهات اگر قلاف شود ذوالفقار ما

 

با افتخار، شیعه ی ایرانی توایم

در انتظار یوسف کنعانی توایم

فرمانبر امیر خراسانی توایم

با ذوق و شوق در صف قربانی توایم

 

صید خود انتخاب کن از بین ما علی

"یا مظهرالعجایب و یا مرتضی علی"

 

فرمان رهبری شده فصل الخطاب ما

روشن شده است عالم ازین آفتاب ما

تاریخ را به هم زده است انقلاب ما

کابوس کافران شده اسلام ناب ما

 

سی سال دشمنان همه رو دست خورده اند

هرکار کرده اند به بن بست خورده اند

 

ما دست از آرمان مقدس نمی کشیم

در هیچ پرچمی دو مثلث نمی کشیم

تحریم هم کنید که پا پس نمی کشیم

خود می پریم و منت کرکس نمی کشیم

 

مارا کسی شناخت که با عشق آشناست

تاریخ ما خلاصه ی تاریخ کربلاست

 

در شرع ما مسامحه با خصم باطل است

در پیش رویمان صف یک مشت بزدل است

حتی خیال حمله به ما نیز مشکل است

این آخرین پیام به این قوم قاتل است

 

صمصام منتقم برسد، اینچنین که نیست!

حالا بتاز نوبت ماهم رسیدنیست

 

نابودی بنای ستم وعده ی خداست

طومار سرنوشت جهان دست شیعه هاست

هرچند مدتی است عنان در کف شماست

دقت کنید! سکه به نام امام ماست

 

باز آن لباس خاکی خود را به تن کنیم

بادست خود یکایکتان را کفن کنیم

 

قوم یهود! قلعه ی خیبر چگونه بود؟

تاریخ را بخوان و ببین "در" چگونه بود؟

از ما بپرس حمله ی حیدر چگونه بود؟

در پیش خنجرش سر و پیکر چگونه بود؟

 

از ما بترس نسل همان حیدریم ما

آماده ی اشاره ای از رهبریم ما

 

داود رحیمی

نگرانم بیفتی ازمرکب

روی این سنگها خدانکند

به تنت نیزه ها فرو نروند؟!

تیر،خود را به سینه جانکند؟

 

کاش می شد که من سپر بشوم

سنگ ها بر دهان تو نخورد

کاش میشد که تیغ بردارم

نگذارم سر تو را ببرد

 

کاش میشد نیاید این ملعون

کاش پیکار با گلو نکند

کاش بوسه نمیزدم هرگز

که تورا شمر پشت و رو نکند

 

توبگو خواهرت چه کار کند؟

که سرازپیکرت جدانشود؟

کاش میشد که چاره ای بکنم

پای مادر به گود وا نشود

 

کاش مادر ندیده باشد که

شمر ملعون نشست روی تنت

کاش اصلا دروغ باشد که

نیزه ای گیر کرده در دهنت

 

هرچه داری خودت بده بهشان

که نخواهند جست و جوت کنند

پیرهن را خودت بکن از تن

که نیایند زیرو روت کنند

 

کاش جسم تو پاره پاره نبود

که کسی فکربوریا نکند

کاش میشد خودت تکان بخوری

که تورا نیزه جابه جا نکند

 

جان من را بگیرد ای کاش و

روی نیزه سر تورا نبرد

هرچه دارم برای زجر، بگو

معجر دختر تو را نبرد

هی تو را گم میکنم

درشلوغی ها تورا من بارها گم میکنم

برزمین می افتی و...

آسمانم را به زیردست وپا گم میکنم

بزم برپاکرده اند

پیکرت را بین تیر و نیزه ها گم میکنم

بادهان غرق خون

تو تبسم میکنی من دست وپاگم میکنم

برگهای لاله را

درمیان خارهای کربلا گم میکنم

چیدمت روی عبا

بازاعضای تورا بین عبا گم میکنم

ای عصای پیری ام

بین چوب وکعب نی آخرتوراگم میکنم

دست من خالی است و چشمانی

پر_ اشک و گناه آوردم

از خودم هم فراری ام، امشب

من به اینجا پناه آوردم

 

چیز بهتر نداشتم، با خود

غیر ازین چشم های گریانم

گریه ام قاطی ریا شده است

اشک خالص که نیست، میدانم

 

باخودم فکر می کنم گاهی

" بی حیا این هزارمین بار است"

در دلم وحی می شود انگار

که دوباره بیا که غفار است

 

سال ها بنده ی خودم بودم

هی خودم را فریب می دادم

همه چیزم به پای نفسم رفت

جان مولا برس به فریادم

 

قسمت می دهم تورا حق_

خانه ای که درش در آتش سوخت

قسمت می دهم به آن مردی

که پر همسرش در آتش سوخت

 

به همان ذوالفقار تنها که

سپرش را مقابلش کشتند

به علی که دو دست او بستند

همسرش را مقابلش کشتند

 

یا الهی به حق آن اشک و

گریه های درون چاه علی

آه_ مرد غریب می گیرد

قسمت می دهم به آه علی

 

روسیاهم خدا و حق_ من است

به رویم درب بسته مانده اگر

روضه میخوانم و یقین دارم

گره ام باز می شود آخر

 

می روم با دوچشم گریانم

به در خانه ی علی امشب

آن علی که حدود سی سال است

کم کمک جانش آمده بر لب

 

 

خاطرات گذشته می کشد و

فکر فردا عذاب می دهدش

تب مولا که می رود بالا

دست عباس، آب می دهدش

 

به حسن خیره می شود گاهی

یاد کوچه ... و می رود از حال

به حسینش نگاه می کند و

روضه می خواند از ته_ گودال

 

حسنم پس چرا از آن سیلی

هیچ حرفی به من نمی گفتی؟

نگرانم حسین جان! روزی

زیر پاهای اسب می افتی

 

چقدر حرف های ناگفته

از وصایای همسرش دارد

به حسینش نگاه می کند و

گوشه چشمی به دخترش دارد

 

همه ی ماجرای فردا را

از دوچشم حسین خود می خواند

یاد آن نیزه ها و خنجر ها...

خیره بر حنجر پسر می ماند

 

همه ی روضه های کرب و بلا

باهم از پیش چشم او رد شد

آه این قامت رشید حسین

قسمت سم اسب خواهد شد

 

لحظه های وداع آخر تا

خواست زیر گلوش بوسه زند

یادش آمد که هیچ شمشیری

جای این بوسه را نمی برد

 

تا به زینب نکاه می کرد...آه

صورتش غرق حس غربت بود

آخر این ناز دانه ی بابا

سرنوشتش غم و اسارت بود؟

یاغریب سامرا:

فرمان بدهی یک یکمان سربازیم

بردشمن بدخواه شما می تازیم

تا کورشوند دشمنانت آقا

ماصحن تورا قشنگ تر میسازیم

داود رحیمی

ادعا

چقدر قول ها که دادیم و

زیر آنها زدیم خیلی زود

تا سر جان به عهد خود ماندید

ما ولی جا زدیم خیلی زود

 

نامتان را به روی هرکوچه...

عکستان را به روی هر دیوار _

قاب کردیم و یادمان رفته

که چه عهدی؟کدام قول و قرار؟

 

صاف و ساده به آسمان رفتید

ما گرفتار منجلاب شدیم

همه جا نان به نرختان خوردیم

ما طلبکار انقلاب شدیم!

 

چقدر ادعایمان می شد

ظاهرا حرص وجوش هم خوردیم

تا فلان جا قبولمان بکنند

سر خون شما قسم خوردیم!

 

اسمتان را یدک کشیدیم و

درپی حفظ نام خود بودیم

شد به نام شما همیشه ولی

ما به دنبال کام خود بودیم

 

یک زمستان گذشت خیلی سخت

جانماندید و روسفید شدید

روسیاهیش مانده روی ذغال

خوشبحال شما، "شهید" شدید

 

یادگاران جنگ تاج سرند

به کسی بر نخورده باشد کاش

حرف دل بود و با خودم بودم

بارالها خود تو شاهد باش

 

داود رحیمی

امام باقر علیه السلام

 

باهمین چشمهاخودم دیدم

آسمان نقش برزمین میشد

قصه ازلحظه ای شروع شده

که علی آشیان نشین میشد

 

کربلا بودم وخودم دیدم

گوشواره ز گوش بچه کشید

سیلی اش راچقدر محکم زد

تازه فهمیده ام حسن چه کشید

 

پیش چشمم که عمه را می زد

خون من رابه جوش می آورد

درک کردم که واقعا سخت است

زدن زن مقابل یک مرد

 

این غم آتش به استخوانم زد

من غرورم جریحه دارشده

دستهایش ضمخت وسنگین بود

چشمهای رقیه تارشده

 

چندسال است میپرم ازخواب

باصدای کسی که میخندید

خواب ازچشم من ربودآن که

گوشواره زعمه ام دزدید

تقدیم به حضرت خدیجه:

 

السلام علیک یا بانو

به در خانه ات زدم زانو

تکیه گاه پیمبر خاتم!

با تو سیراب می شود زمزم

همسر و یاور پیمبر ما!

مادر مهربان مادر ما!

مادر_ مادر حسین و حسن

نوکرم، نوکر حسین و حسن

هرکه بودم و هرکه هستم من

به سر سفره ات نشستم من

لقمه نانی بده فقیرم من

نوکری بی کس و حقیرم من

***

گفتم از سفره و دلم زار است

سفره پهن است و وقت افطار است

سر این سفره های بی مادر

شب به شب غصه می خورد دختر

غصه ی فاطمه همین بودست

که یتیمی برای او زودست

خواب شیرین او شده کابوس

بی تو می پوشد او لباس عروس

باخودش فکرمی کند باید

بعد تو مادر_ پدر باشد

مثل تو در حمایت از رهبر

می شود وقف رهبرش حیدر

فاطمه می شود پناه علی

جان خود می دهد به راه علی

عاشق و سینه چاک خواهد شد

چادرش غرق خاک خواهد شد

***

شهرمکه برای پیغمبر

چقدر سخت بود و درد آور

خانه می رفت با دلی پر خون -

از لقب های ساحر و مجنون

بر سرش می زدند از دیوار

خاک و خاکستر و شکمبه و خار

زخمی و خسته با دلی نالان

خسته از مردمان بی وجدان...

ولی او ماند با تمام وجود

و امیدش پس از خدا به تو بود

همه ی هستی ات نثارش بود

دست هایت همیشه یارش بود

علی اما غمش عجیب تر است

حیدر از مصطفی غریب تراست

چه بگویم چه با دلش کردند؟

چه بلاها سرش درآوردند!

تو ندیدی که بر علی چه گذشت

ماجرایی که بین کوچه گذشت...

گرچه غرق بلا و غم بودی

بین مردم تو محترم بودی

این غروبت طلوع ظلمتهاست

تازه آغاز هتک حرمتهاست

بعد ازین روضه مال دخترهاست

روضه ی خواهران و مادرهاست

با طناب آمدند در کوچه

دخترت را زدند در کوچه

خوب شد پرکشیدی و رفتی

کوچه ها را ندیدی و رفتی

کوچه های مدینه و کوفه

کوچه و روضه های مکشوفه

تو ندیدی طناب و دست امام

تو ندیدی ولی امان از شام

دخترت در پی ولایت رفت

دختر_ دخترت اسارت رفت

دختر تو یتیم بی مادر

و سه ساله یتیم بی معجر

فاطمه زیر دست و پا افتاد

و رقیه کنار "سر" جان داد

موی هر دو اسیر دود شده

صورت هر دوشان کبود شده

آه دلخون تر از همه زینب

آتشم می زند غم زینب

از همه غصه بیشتر دیده

ماتم مادر و پدر دیده

دیده آن دست های بسته شده

پهلو و بازوی شکسته شده

ذوالفقار شکسته را دیده

سر در خون نشسته را دیده

جگر پاره پاره ی حسن و

غارت خیمه ها و پیرهن و

روی نیزه سر برادر را

زیر پا روسری و معجر را

شام و کوفه خرابه و بازار

آتش و سنگ از سر دیوار

باز دست امام دید و طناب

پیش نامحرمان و بزم شراب

اینهمه رنج و غصه باهم دید

لحظه ای پا ولی عقب نکشید

 

داود رحیمی

غزال

اصغرم رعناشده

روی نیزه خنده های آخرش زیباشده

قدکشیده روی نی

قدوبالای گلم اندازه ی سقاشده

کودکم مردی شده

بین سرهاسردرآورده چقدرآقا شده

آبرویم راخرید

افتخارمادرش درپیش مادرهاشده

دیدامامش بی کس است

مثل زهرادرحمایت ازامامش پاشده

اصغرم برنیزه و...

بین لشکربرسرگهواره اش دعواشده

***

ای رفیق نیمه راه

نیستی دراین بیابان مادرت تنهاشده

رسم دنیاراببین

مادرت باحرمله آواره ی صحرا شده

درسجده ها به جای دعاگریه میکنم

جای تمام نافله ها گریه میکنم

گفتی که "کشته ی عبراتم" حسین جان

زین پس به جای نام شما گریه میکنم!

فرقی نمیکند حرمت با حسینیه

در ماتم شما همه جا گریه میکنم

آن عاقلی که مست سبوی حسین نیست

عقلش نمیرسدکه چراگریه میکنم!

گریه برای حضرت آقا سلاح ماست

در اوج فتنه ها و بلا گریه میکنم

وقتی بهای خون تو ذات الهی است

پس بی بهانه بهر بها گریه میکنم

ذات خدا ز گریه مبری است در غمت

آقا برات جای خدا گریه میکنم

گریه دوای هرمرض و درد بی دواست

بیمارم و به قصد شفا گریه می کنم

حالم گرفته ازغم غربت دراین دیار

هرشب به عشق کرببلا گریه میکنم

 

داود رحیمی

تقدیم به کریم آل الله:
 
شب درخشان تر از سحر شده است
 
چون زمین صاحب قمر شده است
 
تا که پیش زمین، زمین نخورد
 
آسمان پر ستاره تر شده است
 
بین هفت آسمان و دور بهشت
 
هرچه دیوار بود، "در" شده است
 
خوبی و خیر_ خیل_ خوبان را
 
جمع کردن و یک نفر شده است
 
یک نفر "إبری" از تعجب گفت
 
که "بشر" مات این "شبر"شده است
 
حیدر امشب چقدر خوشحال است
 
اولین بچه اش پسر شده است
 
خالق حرف و علم و اسم و سخن
 
نام این بچه را گذاشت حسن
 
حسن آمد کمال کامل شد
 
شور_ شیرین وصل، واصل شد
 
تا که خندید خنده زیبا شد
 
زینت خنده این شمایل شد
 
"ابتر" امروز تازه فهمیده
 
معنی کوثری که نازل شد
 
هر چه تا امشب از کرم گفتند
 
همه در پیش پاش باطل شد
 
آنقدر حرمت گدا را داشت
 
سائلیش آبروی سائل شد
 
سر_ اینکه بقیع یا کعبه... ؟
 
دل عابد دچار دل دل شد
 
مانده رو به کدام سجده کند؟
 
کار تشخیص قبله مشکل شد
 
بی سبب مات او نمانده بشر
 
که پسر دارد این نشان ز پدر
 
کرمش دستگیر امت بود
 
با کرم نه، خود_ کرامت بود
 
نه که با جود و با سخاوت، نه!
 
اول و آخر سخاوت بود
 
فقط از جود او به ما گفتند
 
ولی آقا پر از فضیلت بود
 
صلح او در شرایط آن روز
 
جلوه ی بارز شجاعت بود
 
خطر از بیخ گوششان رد شد
 
جنگ می شد حسن قیامت بود!
 
وسط شهر تا قدم می زد
 
مثل باباش با ابهت بود
 
سر توحید بود و جلوه ی عدل
 
هم امامت و هم نبوت بود
 
ماجرایی که بین کوچه گذشت
 
اول داستان غربت بود
 
بعد از آن خنده از لبش افتاد
 
که خدای حیا و غیرت بود
 
سهم این خانواده شد انگار
 
هرچه درد و غم و مصیبت بود
 
کاش سوغاتی سفر به بقیع
 
آب کوثر و مهر تربت بود...
 
باکرم بود و بی کرمخانه-
 
می کند جود و بذل شاهانه
 
داود رحیمی

تقدیم به امام حسن علیه السلام:

 

سبط اکبر! به پیمبر چه شباهت داری

 

نکند آمده ای قصد نبوت داری؟

 

بی سبب نیست که بر سجده می افتی هرشب

 

به روی شانه ی خود بار امامت داری

 

دست ما را تو گرفتی و رساندی به خدا

 

قمر چارمی و نور هدایت داری

 

عرض حاجت به کریمان سبب رشد گداست

 

ور نه آقا تو به این عرضه چه حاجت داری؟

 

قبل از آنی که بخواهیم به ما بخشیدی

 

صد برابر ز کریمان تو کرامت داری

 

حرف یک عمر بزرگیست نه یک بار و دو بار

 

سالیانیست به این سروری عادت داری

 

سروران مثل تو "ارباب" ندیدند حسن!

 

همه ماندند، چه لطفی به گدایت داری!

 

سور میلاد تو سی شب همه مان مهمانیم

 

چقدر پیش خدا ارزش و عزت داری

 

وجناتت سکناتت حرکاتت علوی

 

سهم ارث از پدرت، نور ولایت داری

 

تو که شاگرد علی بودی و هم رزم حسین

 

در همه فوت و فن رزم مهارت داری

 

با سر_ نیزه ی صلحت به دل کفر زدی

 

سپر_ صبر، و شمشیر سیاست داری

 

ترس محشر به دلم راه ندارد آقا

 

چون تو از مادر خود اذن شفاعت داری

زمزمه

با سلام خدمت همه ی نوکرای ارباب و عرض معذرت به خاطر تاخیری که ایجاد شد.

مجموعه 11 شب زمزمه ی روضه دهه اول محرم و چندتا سنگین آماذه شده که تقدیم حضورتون می کنم.ان شالله استفاده بشه و ما رو هم دعا کنید.

در صورت هر گونه مشکل در سبک یا شعر با بنده تماس بگیرید 09379668892

------------------------------------------

رمزمه حضرت مسلم

###

توی کوچه های کوفه،پیِ سرپناه می گردم، پسرعموجون

کاش می شد که هرچی سنگه،از تو کوفه جمع می کردم، پسرعموجون

کوفه شهر بی وفاهاس،دل مردمش سیاهه،برو مدینه

همه ی کوچه ها تنگ و،پشت بوماشون کوتاهه،برو مدینه

 

برو مدینه، مردم کوفه،دل خوشی از بابات ندارن

برو مدینه،که اینجا دارن،برا سرت جاییزه میذارن

هرچی که نامه ،برات نوشتن، به جون مسلم همش دروغه 

کوفه نیا که ،به جای مسجد، کوچه و بازار اینجا شلوغه

 

میایی زینبو چرا میاری؟

دخترتو دیگه کجا میاری؟

قربونی حجتو امسال باید

تو دشت کربلا به جا بیاری

###

توی کوچه های کوفه،اومدن دستامو بستن، پسرعمو جون

سر راهمو گرفتن،دندون منو شکستن، پسرعموجون

کینه ی علی که باشه،میزنن ضربه رو محکم، وای از مدینه

می خورم زمین و دائم،یاد مادرت می افتم، وای از مدینه

 

وای از مدینه، نامرد ملعون،جلوی مادر بی هوا اومد

هرچی که کینه، از علی داشته،گذاشت تو دستاشو سیلی رو زد

پسرعمو جون، همین بلا رو میخوان بیارن،به سر زینب

تن منو می کِشن تو کوچه،تن تو هم زیر سم مرکب

 

تو شاهد سلام آخرم باش

بیا ولی مراقب حرم باش

به جون دخترت منو حلال کن

به جای من بابای دخترم باش

 -------------------------------------------

دانلود سبک

ادامه نوشته

سنگین 1

سنگین شب عاشورا

###

این شب آخر،خواهر برادر،روضه ی مادر،باهم می خونن

اون از شهادت،این از اسارت،روضه ی غربت، باهم می خونن

میگه برادر،از تیر و پیکر،خنجر و حنجر،بریدن سر

میخونه خواهر،از غم معجر،سیلی و دختر،این شب آخر

 

این حرفا بوی جدایی میده/وقت خداحافظی رسیده/این حرفا رو تا زینب شنیده/پیراهن کهنه رو که دیده/تاب نیاورده دیگه بریده/غش کرده دیگه رنگش پریده/حسین رو سینه ش دستی کشیده/تسلیت از آسمون رسیده

 

واویلا واویلا/واویلا واویلا

###

تو خیمه ها بچه ها می خوابن،ترسی ندارن،عمو بیداره

دخترا پیشِ،باباهاشونن،آخه می دونن،عمو بیداره

امشب امون نامه که آوردن،عباسو کشتن،حالش عجیبه

دور حسینش،داره می گرده،خدانکرده،نگن غریبه

 

رقیه آروم توخیمه خوابه/همه جا بوی گل و گلابه/اصغر توی آغوش ربابه/نه حرفی از تیر نه از طنابه/فقط یه مشکل قحطی آبه/بیچاره زینب تو اضطرابه/پر از سوالای بی جوابه/دور برادر داره می تابه

 

واویلا واویلا/واویلا واویلا

###

اونور صحرا،جمع نامردا،برای فردا،نقشه کشیدن

برای آقا،برای سقا،برای زن ها،نقشه کشیدن

هر جور حساب می کنن حسینو،نمیشه راحت، بندازن از پا

با این حساب پس،یه جوری باید،بندازن اول، دستای سقا

 

یکی می گفت فرق سقا بامن/یکی می گفت که اون دستا بامن/حرمله می گفت که چشما بامن/مشکو بذارید دیگه برامن/بعد ابالفضل خیمه ها بامن/بردن سر رو نیزه ها بامن/گوشواره ها و معجرا بامن/بستن دست دخترا بامن

 

واویلا واویلا/واویلا واویلا

----------------------------------

دانلود سبک

سنگین 2

سنگین حضرت عبدالله

###

اگه رفته آقازادت،برادر زاده ها واست، پسر میشن

برای مادرت بابام،برای پیکرت دستام،سپر میشن

 

عمو دستم پیش پات افتاد/عصات بودم عصات افتاد/چجور چشمم تو چشات افتاد/تارنگ از روی لبات افتاد/چه شوری تو دشمنات افتاد/نگاشون به خیمه هات افتاد

 

دلم سوخت،تموم حاصلم سوخت/

تیرا و نیزه هاشون، تن منو به تو دوخت/

 

عمو عمو، عمو جون

###

دویدم من،رسیدم من،چه چیزایی که دیدم من، توی گودال

یکی از پیش،یکی از پشت،تورو می زد،منو می کشت،توی گودال

 

یه شیر زخمی به یه لشکر/یکی باسنگ زد یکی خنجر/ یکی پیشونی یکی حنجر/یکی انگشتو با انگشتر/یکی با نیزه به سمت سر/یکی فکرِ غارت معجر/

 

هزارتا،نیزه و تیر تا حالا/

بیرون کشیدم اما،مونده هنوز هزارتا/

 

عمو عمو، عمو جون

###

پر از خونی پر از آهم، پر از خاکی پر از خونم، عمو جونم

تو افتادی من افتادم،توروی خاک و من رو پات،عمو جونم

 

عمو کی گل کاشته رو بازوت/کی تزئینت کرده با یاقوت/تموم دشت پر شده از بوت/کی چنگ انداخته توی گیسوت/کی خط انداخته روی ابروت/ کی بانیزه زد توی پهلوت

 

عموجون،خودتو بِم بچسبون/

من اومدم بی شمشیر،سپر بشم براتون/

 

عمو عمو، عمو جون

------------------------------------------------------------

سنگین حضرت سجاد علیه السلام
###
غم روزام غم شبهام،شده ذکرِ روی لبهام،امون از شام
میاد هر روز جلو چشمام،قل و زنجیر و سنگ از بام،امون از شام

هوای شام تاریک و سرده/تموم سینم پر از درده/ازون روز رنگ رُخم زرده/غرورم رو کوفه له کرده/غم ناموس قاتل مَرده/مارو بردن بازار برده

کی دیده،کدوم گوشی شنیده؟
چیزایی که دیدم من،به آتیشم کشیده/

امون امون ازین غم
###
تا یه گهواره می دیدم،تو خواب شیرخواره می دیدم،دلم می سوخت
تا یه گوشواره می دیدم،لباسِ پاره می دیدم،دلم می سوخت

هنوز دستام بوی دود می ده/لبام چندساله نخندیده/چشام کلِ روضه رو دیده/خودم دیدم جسمِ پاشیده/دیدم رو نی بچه خوابیده/دیدم عمه رگ رو بوسیده

هنوزم، تیره و تاره روزم/
تو آتیشِ خیمه ها،هنوز دارم می سوزم/

امون امون ازین غم
###
نه با این زهر،نه تو این شهر،که مردم من کنار نهر، محرم بود
اهانت شد جسارت شد،منم بودم رباب بودو، نامحرم بود

من از داغ معجر افتادم/من از ناغه با سر افتادم/تادیدم تشت زر افتادم/تا سیلی خورد دختر افتادم/منم مثل حیدر افتادم/ آخه یاد مادر افتادم/

دلم سوخت،تموم حاصلم سوخت/
من مردم اون روزی که،حرم مقابلم سوخت/

امون امون ازین غم
---------------------------------------------------------------

دانلود سبک