تقدیم به حضرت حجه ابن الحسن(عج)


درد،جانسوز تر از بی سر و سامانی هاست

زخم،ارثیه ی جامانده ی قربانی هاست

((زلف بر باد نده))هیچ کسی فکر تو نیست

سهم گیسوی به باد تو پریشانی هاست

بیت بیت غزل از حبسیه درد آور تر

حال تو مثل پر بسته ی زندانی هاست

مثل من مرد زیاد است ولی در ظاهر

شکل جنگی ست که محصور رجز خوانی هاست

شعله ی ننگ هوس هاست به دامان عفاف

ورنه این شهر پر از یوسف کنعانی هاست

حمله ی تلخ ملخ هاست به دامان عفاف

اثر فتنه هدر رفتن دهقانی هاست

...

بی تو ایران مسلمان شده از مشهد و قم

((دلخوش یار وفادار خراسانی هاست))


                                                            مجتبی فلاح نیا

تقدیم به حضرت علی اکبر(ع) از زبان عقاب خطاب به مادر آقا لیلا

مثل آیینه نیاز است تماشا بشود

قطره ای روی لب تشنه ی دریا بشود

با مسیحا نفس معجزه اش میخواهد

میوه ی قلب حسین و دل زهرا بشود

بنده ی عشق شدست و همه اذعان دارند

حق او بود فقط دلبر سقا بشود

به که لبخند لبش اوج تولاست ولی

وای اگر اخم کند اوج تبرا بشود

لشکر کفر به یک خشم به هم میریزد

اگر از سوی رخ اکبر لیلا بشود

بال در بال ملک مثل کبوتر شده است

همه ی دشت پر از عطر پیمبر شده است

*********************************

می رود در دل لشکر خبری پر بشود

خواب آلودگی دشت تلنگر بشود

خلق و خلقا به رسول است شبیه و در رزم

مثل حیدر بخدا؛وای که دلخور بشود

همه اش وقف حسین است فدای باباش

حقش این بود که در قلب صدف در بشود

میزند در دل دشمن که حرامی صفتان

نان سوغات بری شان همه آجر بشود

دلش آنقدر گرفتست که میجنگد تا

نکند سهم حرم,خنده,تمسخر ...بشود

خون حیدر به رگش بود که هی میجوشید

زره رزم پدر جد خودش را پوشید

********************************

کاش این قصه چنین شور نمی شد لیلا

چشمم از خون گلو کور نمیشد لیلا

کاش موسای تو تا نیل حرم را واکرد

با نبی همسفر طور نمیشد لیلا

پدرش خون دلی خورد که او اکبر شد

اینقدر زود از او دور نمیشد لیلا

شیر در مخمصه ی حلقه ی روباهان رفت

کاش با نیزه و ...... محصور نمیشد لیلا

کاش میدیدم و خون راه مرا ....اینگونه

اسب این معرکه مجبور نمیشد لیلا

جای که نگذارند به روی بدنش

پدر همین حد ....به تنش لشکر زن ها زدنش

*************************************

اه با هرم عطش زار و غمینش کردند

ودو تا نیزه زده نقش زمینش کردند

دست پرورده ی سقاست نشد تاش کنند

گرگ ها حلقه زده...آه کمینش کردند

نیزه,شمشیر,سنان,سنگ به اکبر خورد و

اربا اربا شد و ابعاد نگینش کردند

کاش میمردم و این صحنه نمیدیدم که

سم اسبان به تن خاک عجینش کردند

آنکه یک عمر به دوش پدرش جایش بود

سر جدا کرده زتن, نیزه نشینش کردند

با عقاب حرف زدی خسته و دلخون شده ای

روضه مکشوف شنید ی و چه مجنون شده ای

 

 


Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:8.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:107%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

میلاد ثامن الحجج علی بن موسی الرضا مبارک



قدم آهسته میگرفتم تا

خوب روحم عجین شود با تو

بین زوار خوب دیده شوم

فرق پیدا کنم که تنها تو ...


به من بی پناه اشاره کنی

حاجتم را سریعتر بدهی

زود امضا کنی که من بروم

تا به کرببلام پر بدهی


اشک هایم دخیل پرچم تو

زیر ابر سکوت میخواندم

با نوای رضای نقاره

روضه ای در قنوت میخواندم


موج زائر که در تلاطم بود

آب صحن،اشک های مردم بود

آنقدر التماس و خواهش که

حاجت کربلای من گم بود


زیر باران صحن جمهوری

مادری بود که شفا میخواست

نوجوانی که خیس بود از اشک

مثل من از تو کربلا میخواست


پیری از روستای شالی ها 

از تو تنها پی علیکم بود

مشتی از پارچه به همراهش

التماس و دخیل مردم بود


کودکانی به روی بال ملک

سینه چسبانده اند روی ضریح

پدران هم به گریه میگفتند

یا رضا جان به آبروی ضریح....


دختر کوچکی که گریه کنان

گم شد و پشت هم زمین میخورد

خادمی مهربان رسید از راه

روی دوشش گذاشت او را برد


پدر و مادرش چه خوشحالند 

و در آغوش می فشارندش

قول دادند بعد از این دیگر

تک و تنها نمی گذارندش


یک طرف مادری پر از باران

پای یک روضه داشت جان میداد

آن طرف مادری پر از لبخند

داشت گهواره را تکان میداد


در همین حین آسمان غرید

و،زنی که صفوف را وا کرد

سد بغضم شکست وقتی که

روضه ای از لهوف را وا کرد


کاش این صحنه را نمیدیدم

که کسی از درون خودش را خورد

آه دارم درست میبینم

مادری طفل شیرخوارش مرد


سیلی از گریه ها به راه افتاد

کفتران روی موج زائر ها

اشک جبریل جوهر خودکار

بال او برگه های شاعر ها 


حس گرمی گرفته کل حرم

بوی شاه غریب می آمد

مثل کرببلا،کنار حرم

به مشام عطر سیب می آمد


همهمه کل صحن را پر کرد

همه حرف از عذاب میگفتند

خیل جمعیت همنوا با اشک

لای لای رباب می گفتند


آه حالا چه خوب میفهمم

شاه،تنها،غریب، یعنی چه

روضه خوانی کربلا از تو

آهِ یابن شبیب یعنی چه


شعله ی اشک سرد باعث شد

توی صحنت دوباره تب بکنم

جرا تش را نداشتم دیگر

از شما کربلا طلب بکنم



السلام علیک یا اباعبدالله یا جعفر بن محمد ایها الصادق یابن رسول الله


اف به قومی که به دست معجزه ایمان نداشت

حقشان است این چنین که سفره هاشان نان نداشت

خشکسالی لایق شهری ست که بعد از نبی

اعتقادی به دعای حضرت باران نداشت

آه باید این چنین ظلمی روا باشد به او

آن زمان که هیچ کس تعریفی از انسان نداشت

پا به نعلینش کند یک آن نخواهد شد ولی

پا برهنه میدوید و فرصت یک آن نداشت

ریسمان ها آنقدر محکم گلو را می فشرد

پشت مرکب ها نمی آمد یقینا جان نداشت

حرمت موی سپید قدکمان خواهد شکست

یک قدم آهسته گیرد استخوان  خواهد شکست

**************

آه بی شرمانه آتش بر درش انداختند

هیزم سوزانده را روی پرش انداختند

حرمت موی سپیدش را نفهمیدند که

این چنین عمامه از روی سرش انداختند

آه انگاری که این روضه برایم آشناست

رد زخمی که به روی پیکرش انداختند

تازیانه، دست بسته، چشم کم سو، نیمه شب

با لگد من را به یاد مادرش انداختند

باز هم مردم شبیه شام و کوفه طعنه بر

بارش اشک از دو چشمان ترش انداختند

خوب شد آنجا کسی از درد دلتنگی نخورد

خوب شد از بام خانه هیچکس سنگی نخورد

***********************

آه باید گفت آقایی که در غم کم نداشت

قد انگشتان خود دور و برش آدم نداشت

آه باید گفت از زخمی که روی دست بود

آنقدر رخم عمیقی بود که مرهم نداشت

آه باید گفت او حتی برای بستن

زخم دور گردنش یک آشنایی هم نداشت

آه باید سوخت وقتی که در آن بزم شراب

دور خوداز قوم خویشش نیز یک محرم نداشت

آه اما خوب شد شش ماهه یا دختر نبود

خوب شد که شانه ای از داغ لاله خم نداشت

خوب شد قاری قرآن سر نی ها نشد

سمّ مرکب را ندید و بند بندش وا نشد


***دانلود فیلم شعر خوانی در سیمای طبرستان

عاشقانه ها

وقتی هوای شهر سرمای زمستان است

آغوش تو چتری برای زیر باران است


وقتی نباشی از سر سرمای طاقت سوز

خورشید گرم آسمان سر در گریبان است


عشقی و بی تو زندگی تلخ است و بی معنی

باشی اگر پیچاندن هر مشکل آسان است


.....................................................

....................................................


شعری سرودن از من و صد آفرین از تو

شاعر دلش هم سن اطفال دبستان است


دنیای دور از تو همان اغمای پنهان و

دنیای بی لبخند تو مانند زندان است


خوشحال چون رنگین کمان بعد بارانم

امشب امیدم فال قهوه توی فنجان است


می پشت می در عشق میریزم و می نوشم

وقتی دلم در جام آغوش تو مهمان است

قالب "غزال" - به بهانه شهادت امیرالمومنین

آه می ترسم اگر....................................................با قدم های تو در این راه می ترسم اگر



حس خوبی نیست، از..........................................جای رد خون به روی ماه، می ترسم اگر



شهر آرام است و من.............................................از سکوت کوفی گمراه می ترسم اگر



با طمع ورزیدن...............................................عده ای پست و حکومت خواه می ترسم اگر



خواهشم را رد نکن............................................دارم از این خنده جانکاه می ترسم اگر



دلهره دارم چرا...................................................حرف رفتن میزنی با چاه می ترسم اگر



مثل غسل مادر از..............................................این شب طولانی و کوتاه می ترسم اگر



از به مسجد رفتن و...........................................روی خاک افتادنت ای شاه می ترسم اگر



وا حسینا بعد تو ................................................فکر عاشورا،پدر، و الله می تر سم اگر

عاشقانه

دوباره حس آغوش تو را در خواب می پوشم

و مثل یک فرشته بال رویاهاست بر دوشم


تو مثل سنگ های آذرین برخواستی از من

ومن بغض همان آتشفشان  لحظه ی جوشم

........

اگر عشق است این در محضرش من که کم آوردم

تو استادی و من یک ذره بیش از عقل با هوشم


تو در من غرقی یا من در تو که در وقت می خوردن

تو را در جام میبینم ، می از لبهات مینوشم


خدا را چه تصور کرده ای شاید تو هم سیبی

که از شاخه به روی خاک می افتی در آغوشم


***:باید به استحضار برسانم حذف دوبیت در غزل بالا صورت گرفته که حتما در آینده جایگزین خواهد داشت

شعرخوانی

شعرخوانی - نو بهاری که زمین تشنه دیدار شماست - هیئت محبان الرضا بابل

شعرخوانی  - یک شمع برای بال پروانه بس است - هیئت محبان الرضا بابل

شعرخوانی - ای بام تو آسمان پرواز علی - هیئت علمدار قزوین

شعر خوانی-شهر در فطرت عصیانی قابیل آمد-هیئت مهدیون بابل

شعر خوانی-نوشتند به دیوار حریمت-هیئت محبان الرضا بابل

مادرانه 1

پلک روی پلک خود مگذار می ترسم اگر

چشم می بندی و من هربار می ترسم اگر

منتظر هستم برایم نورافشانی کنی

معجرت را لز سرت بردار می ترسم اگر

اینقدر لاغر شدی که راه رفتن مشکل است

کار منزل را به من بسپار می ترسم اگر

دست بردار از سر دستاس و جارو کردنت

کار کمتر کن گل بیمار می ترسم اگر

یک نفس آرام باش و پیش حیدر لااقل

دست خود بگذار بر دیوار می ترسم اگر

بی تو دق مرگم، بمان بی تو چگونه سر کنم؟

التماس از دیده ی خونبار... می ترسم اگر

با وصیت کردنت بیچاره ام کردی، نرو

آه از میخ در و مسمار می ترسم اگر

               ***

شوهرم این روز آخر جان من کم گریه کن

پیش من باشد ولی پیش حسن کم گریه کن

کودک افسرده ام دلتنگ مادر می شود

پیش او حرف و سخن از من نزن کم گریه کن

بعد من از یادگارم مانده چیزی، جمع کن

زودتر پیراهن مشکی بِکَن، کم گریه کن

پا به پایت آمدم من زودتر تو دیرتر

پس برای سوختن یا ساختن کم گریه کن

روی پیراهن و در شب، غسل ده جسم مرا

لکه ای دیدی اگر روی بدن کم گریه کن

وا حسینا وا حسینا وا حسینا، مرتضی!

رازداری کن برای داغ من کم گریه کن

کربلا، زینب، لب تشنه، سر بر نیزه، آه

بر منِ زهرای با غسل و کفن کم گریه کن

عاشقانه 1

در جاده چشمان تو عابر فراوان است

غایب فقط من هستم و حاضر فراوان است

ابیات من مشقی سیا ه است و هر شعرِ

در دفتر و دیوان تو فاخر فراوان است

می خواستم تنها کسی باشم که وصفت کرد

اما گمان در وصف تو شاعر فراوان است

من نا امیدم با کلاف اشک در دستم

وقتی برای دیدنت تاجر فراوان است

نقل است میگویند حاجت میدهد چشمت

بر آن دخیل و دور آن زائر فراوان است

بازار تو داغ از مسلمان هاست اما من

بی دینم آخر دور من کافر فراوان است

......

این روز ها هم میرود یک روز می بینی

عاشق منم و عشق در ظاهر فراوان است

                                                                                             م.م.رضوان