شبی که جوشش صد مهر در گریبان داشت
چـــــنین حادثه ای در مشیمه پنهان داشت
زمیــن، به خود ز تب التهاب می لرزید
زمـــان، ز زایـــش نــوری به خویش می پیچید
موکــــــــــلان مشیــــــــت به کـــــــارگاه قدر
شـــــــــدنـــــــد، تا که ببندند طرح نقش دگر
قضــــــــا گرفت قلم، تا کـــــــه بـر صحیفه نور
ظهــــــــــور نخبه ایجـــــــــــاد را، کند مسطور
ز عــــــــرش زمـــــــــره لاهوتیــان پرده نشین
نظــــــــــاره را بگشودند، دیده ســـــوی زمین
ز شــــــــوق، در رگ شـب خون نور جاری بود
بــــــــر آتشش قــــــــدم از تـــاب بیقراری بود
شبی عجب، که همه جود بود و فیض و فتوح
شــــــــب شکفتن ایمان، شب گشایش روح
شبــــــــــی که مطلع انـــــــوار نور سرمد بود
ظهـــور مصلح کل، بعثت محمـّـــدبود
"محمود شاهرخی"
جهت اطلاع از مراسمات هیئت حضرت علی اکبر (ع) شهرستان گنبد کاووس نام ونام خانوادگی خود را به سامانه پیام کوتاه هیئت به شماره۳۰۰۰۹۹۰۰۹۰۶۲۶۶ارسال نمایید.
:::: آقا جان یا موسی بن جعفر(ع) جان ما بفدات ::::
دستی رسید بال و پرم را کشید و رفت
از بال من شکسته ترین آفرید و رفت
خون گلوی زیر فشارم که تازه بود
با یک اشاره روی لباسم چکید و رفت
بد کاره ای به خاک مناجات سر گذاشت
وقتی صدای بندگی ام را شنید و رفت
راضی نشد به بالش سختی که داشتم
زنجیرهای زیر سرم را کشید و رفت
شاید مرا ندیده در آن ظلمتی که بود
با پا به روی جسم ضعیفم دوید و رفت
روزم لگد نخورده به آخر نمی رسید
با درد بود اگر شب و روزم رسید و رفت
دیروز صبح با نوک شلاق پا شدم
پلکم به زخم رو زد و در خون طپید و رفت
از چند جا ضریح تنم متصل نبود
پهلوی هم مرا وسط تخته چید و رفت
تابوت از شکستگی ام کار می گرفت
گاهی سرم به گوشه ی دیوار می گرفت ...
به تعداد ریگهای بیابان بر هارون الرشید ، قاتل مولای ما لعنت ...
شعرم بدون ذکر مصیبت نمی شود
حالا گریز ،روضه ی گودال می شود
دعواست بر سر زره و جامه و سری
دارد میان معرکه جنجال می شود ...
صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله (ع)
بر کاکل کبوتر زیبای کاکلی
با پر نوشته خالق من نیست جز علی(ع)
********
مولای ما نمونه ی دیگر نداشته است
اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
وقت طواف دور حرم فکر می کنم
این خانه بی دلیل ترک برنداشته است
دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی(ع)
آیینه ای برای پیمبر نداشته است
سوگند می خورم که نبی شهر علم بود
شهری که جز علی در دیگر نداشته است
طوری ز چارچوب در قلعه کنده است
انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است
یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود
یا جبرِِییل واژه ی بهتر نداشته است
چون روز روشن است که در جهل گمشده است
هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است
این شعر استعاره ندارد برای او
تقصیر من که نیست برابر نداشته است!