وقد سئل الرضا «علیه السّلام» عن الشیخین، فقال: کانت لنا أمة[۱] بارة خرجت من الدنیا وهی علیهما غضبى، ونحن لا نرضى حتى ترضى.[۲]
از امام رضا (علیهالسّلام) درباره شیخین (ابوبکر و عمر) سؤال شد. فرمودند: «ما یک مادر نیکوکار داشتیم که وقتی از دنیا رفت، از آنان خشمگین بود. ما راضی نمیشویم تا او از آنان راضی شود.»
مادر دو بخش دارد: «ما» و «در» ...
ما هر چه می کشیم از بخش دوم است ...
داغ یعنی سوختن
بی فاطمه(س) ...
فاطمهس، فاطمهس ی دوره ی پیغمبرص نیست
یا نه!، این فاطمهس آن فاطمهس ی حیدرع نیست
چه سوالی ست که میپرسی ؟"علیع جان خوبی؟"!
من کجا خوبم اگر حال شما بهتر نیست
غیر از این دردِ حجابی که گرفتی از من
بستری بودنت آنقدر عذاب آور نیست
فضه میگفت بیایید غذا آماده ست
زینبتس گفت نمیآیم اگر مادر نیست
گریه آور شده این آمد و رفتی که مراست
وای از این خانه که دارای در دیگر نیست ...
شنیده ای می گویند چنان می زنمت که یکی از من بخوری، یکی از دیوار!؟
آری حتما شنیده ای، اما شنیدن کی بود مانند دیدن؟
شنیدن هر چقدر هم سخت باشد هیچگاه به طاقت فرسایی دیدن نخواهد بود.
آخر بابا شنید، حسین شنید، زینب شنید، ما هم شنیدیم؛ اما تنها حسن دید.
تنها حسن دید و باز هر چقدر هم که دیدن سخت باشد مثل خوردن نیست.
که حسن بگوید: مادر کجا می روی؟! خانه از این طرف است...