... نوای کاروان هر دم زند آتش به جانم
خدایا بر ملا شد بر ملا راز نهانم ...
زمانه بر سر جنگ است یا علی مددی
مدد ز غیر تو ننگ است یا علی مددی
اأدخُلُ یا الله ...
وارد محرم ارباب میشویم با اجازه از علی بن موسی الرضا قربة الی الله ...
از عرش از میان حسینیه ی خدا
آید صدای ناله ی « حی علی العزاء »
جمع ملائکه همه گریان شدند و بعد
گفتند تسلیت همه بر ساحت خدا
جبریل بال خدمت خود را گشود و گفت :
" یا رب اجازه هست ، شوم فرش این عزا؟ "
آدم ز جنت آمد و ناله کنان نشست
در بزم استجابت بی قید هر دعا
او که هزار بار به گریه نشسته بود
یک یا حسین گفت و همان لحظه شد به پا
آری تمام رحمت خود را خدا گرفت
گسترد بر مُحرم این اشک و گریه ها
آن گاه گفت روضه بخوان « ایها الرسول »
جانم فدای تشنه لب دشت کربلا
*****
روضه تمام گشت ولی مادری هنوز
آید صدای گریه اش از بین روضه ها ...
حرف آخر رو اول محرم بزنم؛ هر چه بادا باد ...
اگه میخوای اشک نریزی! شعر پایین رو نخون!
حالت خراب میشه دوست من - نخون!
یه موقعی رسید که زینب کبری(س) رو به جسم چاک چاک حسین(ع) .... فرمود؛
آبی که تر نکرد لب تشنه ی تو را
حالا نصیب خاک مزارت شده اخا
دیروز بود؟ همینجا سرت شکست؟
اینجا دل من و پدر و مادرت شکست
دیروز بود که به گودال رفتی و ...
از پشت، نیزه خوردی و از حال رفتی و ...
از تل زینبیه رسیدم که وای وای ...
بالا سرت نشستم و دیدم که وای وای ...
نیزه ز جای جای تن تو در آمده
حتی لباسهای تن تو در آمده
جمعیتی که بود به گودال جا نشد
یک ضربه و دو ضربه... ولی سر جدا نشد
دیدم کسی حسین مرا نحر می کند ...
آقای عالمین مرا نحر می کند ...
من را ببخش دست به گیسوی تو زدند ...
من را ببخش چکمه به پهلوی تو زدند ...
فرصت نشد ز خاک بگیرم سر تو را
فرصت نشد در آورم انگشتر تو را ...
می خواستم ببوسمت اما مرا زدند
ناراحتم کنار تو با پا مرا زدند ...
بین من و تو فاصله ها سد شدند - آه
با اسب از روی بدنت رد شدند - آه ...
در شهر کوفه بود که بال و پرم شکست
نزدیک خانه ی پدریّ ام سرم شکست ...
وای از عبور کردن مثل غلام ها
وای از نگاههای سر پشت بام ها ...
باور نمی کنی که سرم سایبان نداشت؟!
در ازدحام، محمل من پاسبان نداشت؟!
تا شهر شام رفتم و معجر نداشتم
تقصیر من چه بود؟ برادر نداشتم ...
... به آبروی فاطمه(س) هممون را از داغ حسین(ع) و بچه هاش بمیـــران - آمین
آی رفیق من؛ ... شرم از رخ حسین کن و کمتر گناه کن!
چیزی به ماه عزای شاه نمانده است ... آن باده ای خوش است که نذرسبوشود آن غصه ای خوش است که آه گلو شود اصلا به یک دوقطره نباید بسنده کرد آن چشمه،چشمه است،که یک روز"جو" شود وقتی دلم شکست،گرومیگزارمش خوب است،آبروی جگر،"آب رو" شود عشاق راه دربدر ناله ی هم اند مستانه ناله کن که دلی زیروروشود ما در حسینیه به خداوند می رسیم ذکر"حسین" جلوه کند ذکر"هو"شود روزی اگر بناست که قربا نی ام کنند اینکاربهتراست به ابروی اوشود باید که سجده کرد خدا، یا حسین را فردا که باخدای خودش روبرروشود آقایی کریم اجازه نمی دهد تا اینکه دست ما به صف حشرروشود *** این گریه ی برای توعین طهارت است عابد چرامعطل آب وضو شود هرکس که سربه زیر توشد سربلند شد بی آبروکنارتوبا آبروشود
... آمدم
عیدالله الاکبر عید غدیر خم عید ولایت بر همه گان مبارکباد
بر منکر و مبغض علی(ع) و اولاد علی(ع) تا صبح قیامت لعنت
ذکر ابوتراب عجب مستی آور است
ین نام پیرِ میکده ی حوض کوثر است
اصلا هراس و باک نداریم از حساب
محشر کلید باغ جنان دست حیدر است
رحمت به مادرم، که مرا مجلس تو بُرد
این شوقِ نوکری، اثر شیر مادر است
اول کسی که وارد فردوس می شود
از صنف نوکران علی دوست، قنبر است
حبل المتین حیدریون در پل صراط
نخهای ِسبز چادر زهرایِ اطهر(س) است
هرکس زغربت حسنش گریه کرده است
خندان ترینِ مردم صحرای محشر است
فردا تمام اهل زمین تشنه اند و ما
لب هایمانِ ز باده ی آل عبا تر است
راهی برای شیعه ی تو تا بهشت نیست
« تا کشتی نجات حسینی شناور است»
سینه کبودها، چقدر بُرد کرده اید!!!
باغ بهشت سینه زنان با صفا تر است
محشر تمام سینه زنان گردِ زینب اند
آن روز داغ چادراو سایه گستر است
مانند باد می گذریم از پل صراط
تا رویِ دست فاطمه قنداقِ اصغر است ...
صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
دلهره ی زینب کبری(س) روز به روز بیشتر میشود...
در آستانه ی شهادت امام محمدباقر(ع)
غزلی قدیمی رو تقدیم می کنم:
کسی که کودکی اش راس ساعت سر بود
رسیده بود به حرفی که حرف آخر بود
تمام خاطره ی کودکی این آقا
پراز حضور غریب گلو وخنجر بود
ز کودکی خودش تا خودِ همین حالا
همیشه منتظر مردِ آب آور بود
تمام غصه اش این بود که گلوش چرا
بزرگ تر ز گلوی علی اصغر بود؟
تو یک طرف همه ی علم یک طرف اما
چگونه بود که این کفّه ها برابر بود؟؟؟
همین که زهر اثر کرد مرد با خود گفت
هشام هرچه که بود از یزید بهتر بود!!
شرمنده اگه دیر مطلب گذاشتم
آقا زیارت مخصوصه ات هم مرا نطلبیدی؟ ...
مولا؛ سنگ حرم تو نور پیشانی هاست
همسایگی ات فخر خراسانی هاست
ننداخته تاس، جفت هشت آوردیم!
این قاعده ی قمار ایرانی هاست ...
طبع من باز در تلاطم شد
بین شاه و گدا تفاهم شد
وزن و مضمون و شعر از ارباب
کار بنده فقط تکلم شد
السلام علیک یا سلطان ...
دل سوی قبله گاه هفتم شد
از برای بشر، بهشت خدا
با حریم شما تجسم شد
بود آدم کبوتر حرمت
زین سبب میل او به گندم شد
طفل بودم دلم به دستت بود
دل به دست شما تنعم شد
یک نشانی دهم که بشناسی؟
من همانم که در حرم گم شد ... (یادش بخیر!)
هر زمان صحبت جدایی شد
ضامن من ملیکه قم شد
باز نامی ز خواهرت آمد
اخمهایت گل تبسم شد
جان فدای تبسمت آقا!
دل اسیر سجیتکم شد
من شنیدم که بازدید آیی
آمدم، شاه! بار چندم شد؟ ...