جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد / ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم / مانده ام بی تو چرا باغچه ام گل دارد شاید این باغچه ده قرن به استقبالت / فرش گسترده و در دست گلایل دارد تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز / ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد کودکی فال فروش است و به عشقت هر روز / می خرم از پسرک هر چه تفال دارد یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت / یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد هیچ سنگی نشود سنگ صبورت، تنها / تکیه بر کعبه بزن، کعبه تحمل دارد… سید حمیدرضا برقعه ای
یکی از ارادتمندان مرحوم آیت الله کوهستانی نقل می کند؛
یک سال، شب هفت محرّم به دیدار ایشان در حسینیه ی روستای کوهستان رفتیم، که یک وقت دسته ی سینه زنان وارد حسینیه شدند، معظم له عبا را به کناری افکندند و به میان عزادارن رفته و به اصطلاح میان داری کرده و وسط سینه زنان، قدم می زدند.
ما از این عمل بی ریا بسیار خوشمان آمد، پس از عزاداری ایشان به ما فرمودند؛ این افراد را می شناسم، بعضی از آنها رعایت مسائل شرعی را نمی کنند، لذا هر وقت می آمدند زیاد توجه نمی کردم ولی شبی خواب دیدم همین افراد، سینه زنان به طرف حسینیه می آیند و مشعلی پیشاپیش آنان وجود دارد که تمام فضا را روشن ساخته که نظیر آن را در دنیا ندیده بودم.
از خواب بیدار شدم، با خودم گفتم: درست است برخی آداب شرعی را مراعات نمی کنند ولی حالا میهمان ابی عبدالله علیه السلام هستند و باید مقدمشان را گرامی داشت.
از آنجا به بعد هر وقت دسته های سینه زنی می آیند با احترام زیاد آنان را استقبال و بدرقه می کنم.
روزی یکی از ارادتمندن از ایشان می پرسد: معلوم نیست همه ی اینها که سینه می زنند مخلصانه برای خدا باشد؟
معظم له برآشفته و در جواب می فرماید: تو جرأت داری بگویی یکی از این سینه زدن ها هم برای خدا نیست؟!
مرحوم آیت الله کوهستانی، سینه زدن ها و عزاداری ها را سعادت آفرین می دانست لذا می فرمود: «من در این سینه زدن ها اثراتی می بینم.»[۱]