این پست مخصوص نظرهای شماست


مشکل ساز شد...

سـلام. با یک  غزال به روز میشم:


کار مشـکل‌ســــاز شد                  خـــانه‌داری با تن تب‌دار مشـکل‌ســـاز شد

ســــعی دارد پـا شـود                   ســعی او هربار شد تکرار مشـکل‌ســـاز شد
 
رفت  تا جـــــارو کنـد                 خانه جــاروکردنش این‌ب
ار مشـکل‌ســـاز شد
 
دست یـاری‌اش نکــرد         گردش دستـاس هم انگار مشـکل‌ســـاز شد
 
حــــرف با پهــلو زد و                  نیش تیـز در همان مسمار مشـکل‌ســـاز شد‌

دست سنگین جای خود                   وقت سیلی خوردنش دیو
ار مشـکل‌ســـاز شد

مشــکلاتش یک‌ طرف                 رو گرفتـــن از علی بسیار مشـکل‌ســـاز شد
 



پی‌نوشت

1. إن‌شاء‌الله به زودی وبلاگی مخصوص قالب جدید غزال راه‌اندازی می‌شود.

2. مهدی رحیمی و مجید تال  با غزال به روز شدند.

3. عباس صادقی زرّینی هر دو هفته با یک رباعی به روز می‌شود.

4. مجموعه شعر مهدی اشرفی با نام «اتاق پرو» به بازار آمد.

هجده بهار از سر عالم زیاد بود..


سلام. برای فاطمیّه اوّل با مدح حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) به روز میشم:

قدری که داشت قدر مسلّم زیاد بود

خون دلی که خورد کمش هم زیاد بود


او نور خلقت است که در نور خلقتش

زاویّه‌های روشن مبهم زیاد بود


زهرا اگر نبود بهشتی نداشتیم

مهرش اگر نبود جهنّم زیاد بود


در خانه‌اش تمام کنیزان مقدّسند

جایی که مثل حضرت مریم زیاد بود


تارِ گلیم کهنه‌ی انفاق کرده اش

هرچند در نگاه گدا کم؛ زیاد بود
 
□□□

آری درست، مادرمان زود پیر شد

آری درست، در دل او غم زیاد بود


اما برای سنّ کمش گریه کم کنید

هجده بهار از سر عالم زیاد بود
...
 
 
قرار بعدی ما فاطمیّه دوّم ...

میلاد رسول مهربانی

بالاخره خدمت(مقدّسسربازی تموم شد. تقریباً یک سال وبلاگم خاک خورد. به هر حال سربسته میگم سـرباز بودم! ولی إن‌شاءالله از این به بعد فعّالم. به مناسب سالروز میلاد حضرت رسول با یه کار فکاهه که چند جا به صورت ناقص خوندمش، به روز میشم. البته اینجا کاملشو میذارم:

 

هم خواستگار دختر همسایه مهوشم
هم از فشار عشق شراره در آتشم

تیر شماره سمت تو پرتاب می‌کنم
ابرو کمان! ستاره بخوان؛ بنده آرشم

هر روز صبح بعد ملاقات عاطفه
بی‌اختیار خیره به عکس پری‌وشم

این برج، تا نتیجه‌ی کنکور آرزو
روشن شود، مدام توی سایت سنجشم

بیچاره آن کسی که در افسوس یک زن است
بیچاره‌تر منم که در افسوس این شِشم

سارا، سحر، فرشته، مونا، نازنین، ندا
امّا چه سود؟ رام نشد نفس سرکشم

بابای قلچماق عسل قهوه‌خانه داشت
دود دوسیب بود که می‌رفت در شُشم

معتاد شد غزاله‌ی طفلک از اشتیاق
می‌گفت: «عاقبت به 'وشال' تو 'می‌رشم'»

با لاله باغ رفتم و (سانسور)

تنها سلاح گرم سمیرا نگاه بود
هی تیر می‌کشد تن پر تیر و ترکشم

عشقم ترانه بود؟ غزل بود؟ نغمه بود؟
دنبال حل مسئله‌ام، غرق کاوشم

پایان این مسیر به الهام می‌رسد
با این امید عازم وادی تالشم

حالا که جای بیست نفر شادی آمده
با شیطنت گذاشته سر روی بالشم

شیرینی شراب لبش شور می‌شود
این جام سرخ را اگر آهسته سرکشم

گفتم شراب... مست شدم، ارغوان! بیا
انگور قرمزم! بغلت مثل کشمشم

تاج‌الملوک، (سانسور)
هر روز با برادر او در کشاکشم

از بعد آن شبی که مرا برد در اتاق...
... ول کن؛ فقط بدان دو سه ماهی‌ست ناخوشم

احساس درد می‌کنم از چند ناحیه
'خشکل نبوده‌ای که بدانی چه می‌کشم'
□□□
'با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود'
از فاضلاب لوله به حمام می‌کشم
این داستان ادامه خواهد داشت...

پی‌نوشت:
1. از خانم‌هایی که اسمشون اینجا بود به علت اسم بردن عذر میخوام.
2. از خانم‌هایی که اسمشون اینجا نبود به علت اسم نبردن عذر میخوام.

وبلاگ تکانی

قسمت بر آن شد که این وبلاگ را حسابی تکان بدهم به زودی