محتشم کاشانی


                                         متن کامل شعر

                    

                          * محتشم کاشانی*


                                            لطفا نظر یادتون نره


باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین

بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

ادامه مطلب ...

ماه رمضان

شکر خدا دوباره مقیم حرم شدیم *** از زائران این حرم محترم شدیم

ماه خدا حریم رفیع محبت است *** از سائلان خسته دل این حرم شدیم

ز توبه های گذشته که خسته جان *** از توبه های لحظه ای و دم به دم شدیم

گمگشتگان همهمه شهر غفلتیم *** هر بار هم برای همین متهم شدیم

بی بهره از سجود و رکوع شبانه ایم *** از بس که در برابر ابلیس خم شدیم

با هر بدی ز یاری حق پا نمی کشیم *** به یاری ولی خدا هم قسم شدیم

بین (ببین) جمع عاشقان ولایت مدار شهر *** کو مدعی که طعنه زده است کم شدیم

با یاد رهبر و شهداء و اماممان *** مهمان به کوی دلبر صاحب کرم شدیم

از ما نشان مجوی که در راه کربلا *** ما از وجود خویش گذشتیم عدم شدیم

ما همنشین زمزمه و اشک و روضه ایم *** ما هم رکاب دسته و طبل و عَلَم شدیم

شور حسین در دلمان سینه می زند *** هم هیئتیم و با شهدا هم قدم شدیم

شش گوشه دیده ایم و علی اکبری شدیم *** گریان برای غصه گسسته دم شدیم

ای وارث موذن کرب و بلا بیا *** ای منتقم به یاری اهل ولا بیا

ماه رمضان

 

... تنها دعای ما این است ؛

 

ما را ز خود بگیر و خودت را به ما بده ... 

 

 

 

روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است

آری افطار رطب در رمضان مستحب است

روز ماه رمضان زلف میفشان که فقیه

بخورد روزه خود را به گمانش که شب است

زیر لب وقت نوشتن همه کس نقطه نهند

این عجب نقطه ی خال تو به بالای لب است

یارب این نقطه که به بالا بنهاد

نقطه هرجا غلط افتاده مکیدن ادب است

شحنه اندر عقب است و من از آن می ترسم

که لب لعل تو آلوده به ماء العنب است

منعم از عشق کند زاهد و آگه نبود

شهرت عشق من از ملک عجم تا عرب است

عشق آنست که از روی حقیقت باشد

هرکه را عشق مجازیست حمال الحطب است

 

مهدی فاطمه(س) لحظه ی افطار که با تربت پاک جد غریبت حسین(ع) کام باز میکنی ،

ما را هم از دعای خیرت بی نصیب نگذار ....

 

حرف آخر . یا همان عکس آخر:

 

 

انشاالله ...

 

حسین جان:

روزی رسد که به جرم جنون عشق    ما را به کربلای تو تبعید میکنند ...