امام باقر (ع)

در آستانه ی شهادت امام محمدباقر(ع)

غزلی قدیمی رو تقدیم می کنم:

 

کسی که کودکی اش راس ساعت سر بود

رسیده بود به حرفی که حرف آخر بود

 

تمام خاطره ی کودکی این آقا

پراز حضور غریب گلو وخنجر بود

 

ز کودکی خودش تا خودِ همین حالا

همیشه منتظر مردِ آب آور بود

 

تمام غصه اش این بود که گلوش چرا

بزرگ تر ز گلوی علی اصغر بود؟

 

تو یک طرف همه ی علم یک طرف اما

چگونه بود که این کفّه ها برابر بود؟؟؟

 

همین که زهر اثر کرد مرد با خود گفت

هشام هرچه که بود از یزید بهتر بود!!

شرمنده اگه دیر مطلب گذاشتم


عجب حکایتی است

عجب حکایتی است. که "حسین(ع)" و "یوسف(س)"، هر دو از "گودال"

 و "
چاه" به آسمان عزت می‌رسند!
http://www.sedayeshia.com/userfiles/gallery/18E6162CDDF7109AE74827FE8FA69063.jpg
http://www.sedayeshia.com/userfiles/gallery/D7C09D9C46B5C7D04AB43C56E0F361A5.jpg

http://behesht.info/Files/Wallpaper/1180.jpg


http://behesht.info/Files/Wallpaper/javad%20badiri.jpg


     پس ما چی شدیم کربلا حاجت ما هم بود.