از خود گذشتگی

                                             بسم رب الشهدا  

 

 

سلامی دوباره به اونایی که یه چند وقته واسشون ننوشتم به دلیل مشکلاتی که داشتم اما اینا همه بهونست باید به یادشون باشیم

چون اونا بودن که خودشونو واسه اسلام و دین وحتی همین هیئتا خرج کردن

 

              برای خواندن این پست به ادامه مطلب مراجعه کنید

بهتره از خاطرات خودم بنویسم:

اواخر سال 90 بود که به مناطق عملیاتی جنوب کشور رفته بودیم به همراه دوستان دانشگاه که اونجا با اقایی به نام رخشانی اشنا شدم

وقتی حرف میزد همه به حرفاش گوش میدادن و لذت عجیبی میبردن

بنده بهشون گفتم که یه خاطره از ایام جنگ بهم بگید تا هرموقع جایی بلزگو کردم یاد شما بیفتم و ایشون هم این خاطره رو گفتن:

ایشون میفرمودند وقتی که ما برای عملیات رفتیم نیرو و مهمات ما کم بود و ما رفتیم برای نبرد با تانکهای عراقی ایشون میفرمود:

 نبرد عجیبی بود ولی بنده اونجا مجروح شدم که منو به خاکریز اوردن و اونجایی  که مجروح بودم یه رزمنده دیگه هم قطع عضو شده بود از ناحیه پا و یک برانکارد بیشتر نبود

 خوب شما هم میدونید کسی که یکی از اعضای بدنش قطع بشه چه دردی میکشه میگه این رزمنده که نبرد ما رو دیده بود گفت منو بذارید زمین و این اقا روببرید

 بچه های دیگه گفتند که اقای رخشانی زیاد زخمی نشدن و شما باید برگردید عقب ایشون اسرار داشت اما کسی گوش نمیکرد چون حالش بد بود 

ولی یه لحظه همه دیدند که اون رزمنده با اون حالش خودش رو از رو برانکارد انداخت پایین و گفت این اقا روببرید

 بچه ها هم که دیدند اینجوریه اقای رخشانی رو بردند چون یک ماشین و یک برانکارد بود فقط یه نفر میتونست به عقب برگرده 

اقای رخشانی میگه  وقتی بچه ها بنده رو رسوندند به بیمارستان و برگشتند برای بردن این رزمنده دیدند که اون رزمنده ای که نقص عضو شده بود شهید شده 

و بله خیلی از این مسائل در هشت سال دفاع مقدس رخ داده که از جان خودشون برای یه نفر دیگه میگذرن

                                     انشالله که شهدا مارو هم شفاعت کنند  

 

نظرات 2 + ارسال نظر
نیشگون سه‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:09 ب.ظ http://neshgoon.blogfa.com

من اگر نقاش بودم کربلا را میکشیدم

یک بیابان لاله ی سرخ،نینوا را میکشیدم

دشتی از گل های پر پر ،نقشی از حلقوم و خنجر

نقشی از عباس و حیدر ،اشکی از طفلان و زینب

منظر نور هدایت کربلا را میکشیدم من اگر نقاش بودم ...

نیشگون سه‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:11 ب.ظ http://neshgoon.blogfa.com

عصر جمعه شد و محبوب دل ما نرسید

بهر این مردم دل سوخته مولا نرسید

عصر جمعه شد و باز آه و غم و دلتنگی

حسرت و اشک و امید حرم و دلتنگی

عصر جمعه شد و وقت است صدایش بزنیم

در فراقش همه یکدست صدایش بزنیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد